گذشتهی ساده:
injectedشکل سوم:
injectedسومشخص مفرد:
injectsوجه وصفی حال:
injectingتزریق کردن، زدن، اماله کردن، سوزن زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to inject cold water into a hot boiler
آب سرد را با فشار داخل دیگ بخار کردن
to inject the patient with penicillin
پنیسیلین به بیمار زدن
She was able to inject humor into her long lecture.
او قادر بود نطق طولانی خود را با مزاح بیامیزد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «inject» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/inject