گذشتهی ساده:
instilledشکل سوم:
instilledسومشخص مفرد:
instillsوجه وصفی حال:
instillingحالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی instil است.
القا کردن، نهادینه کردن (احساس یا ایده یا اصل- بهتدریج در ذهن کسی بهطوری که تأثیر زیادی بر طرز فکر یا رفتار آن شخص بگذارد)
He tried to instill the principles of religion into them.
او کوشید اصول مذهب را به آنها القا کند.
instiling a love of learning in children
نهادینه کردن عشق به یادگیری در کودکان
The professor tried to instill a sense of responsibility in her students.
استاد سعی کرد حس مسئولیتپذیری را به دانشجویانش القا کند.
She tried to instil a sense of gratitude in her children.
سعی کرد حس نمکشناسی و قدردانی را به فرزندانش القا کند.
وارد کردن (بهصورت قطرهقطره)، چکاندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Then instill a few drops of warm olive oil.
سپس چند قطره روغن زیتون گرم (در آن) بچکانید.
Instil medication into the infected eye.
دارو را بهصورت قطرهقطره وارد چشم آلوده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «instill» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/instill