گذشتهی ساده:
infiltratedشکل سوم:
infiltratedسومشخص مفرد:
infiltratesوجه وصفی حال:
infiltratingتراوش کردن، نفوذ کردن، نشر کردن، گذاشتن، در خطوط دشمن نفوذ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Light cannot infiltrate the depths of the ocean.
نور نمیتواند به اعماق اقیانوس رسوخ کند.
The enemy has infiltrated the right flank and rear of our army.
دشمن در جناح راست و عقب قشون ما رخنه کرده است.
Communists have infiltrated the government.
کمونیستها در (دستگاه) دولت رسوخ کردهاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «infiltrate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/infiltrate