رنگ کم، رنگ جزئی، سایه رنگ، کمی رنگ زدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Mina's dark hair has become tinged with gray.
موی تیرهی مینا کمی خاکستری شده است.
joy tinged with sorrow
رنگ شادی آمیخته با غم
Her skin had an unhealthy yellowish tinge.
پوست او ته رنگ زرد و بیمارگونهای داشت.
There was a tinge of anger in her voice.
اثر ضعیفی از خشم در صدای او وجود داشت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tinge» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tinge