سومشخص مفرد:
castsوجه وصفی حال:
castingشکل جمع:
castsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
1- جستجو کردن، کاویدن 2- نقشه ریختن، طرح کردن
دور انداختن، ول کردن
1- به گذشته رجوع کردن، عطف به گذشته کردن 2- به اجداد خود شباهت داشتن
1- سرازیر شدن، به سوی پایین خم شدن یا رفتن 2- محزون شدن، سر به جیب تفکر فروبردن، نومید شدن
(در بافتن پیراهن پشمی و غیره) اولین ردیف بافتنی را بافتن
1- قی کردن، بالا آوردن 2- به سوی بالا چرخیدن یا رفتن 3- جمع شدن، بالغ شدن بر
طلسم کردن، سخت تحتتأثیر قرار دادن، مسحور کردن
قالب دندان مصنوعی، قالبگیری دندان
1- تور ماهیگیری را گستردهتر کردن 2- ترفندها و روشهای متنوعتری را به کارزدن
(کشتی) لنگر انداختن، پهلو گرفتن، در جایی ساکن شدن، رحل اقامت افکندن
رأی (خود را) دادن
از بند یا قید رها کردن یا شدن، آزاد کردن یا شدن
cast (or draw) lots (for some thing)
(برای چیزی) قرعهکشی کردن
برباد دادن
cast one's mind back to a time in the past
به زمان گذشته اندیشیدن، در فکر گذشته بودن
throw (or cast) on the scrapheap
دور انداختن
cast (or put) a blight on something (or somebody)
آفت زده کردن، دچار مصیبت کردن
مورد شک قرار دادن
cast (or read) one's horoscope
بختبینی، بخت کسی را دیدن، طالع کسی را دیدن
1- تور ماهیگیری را گستردهتر کردن 2- ترفندها و روشهای متنوعتری را به کارزدن
(مروارید جلو خوک ریختن) چیز ارزشمندی را به کسی که ارزش آن را نمیداند دادن، یاسین به گوش خر خواندن
make (or cast) sheep's eyes at
(با کمرویی و عشق) نگاه کردن به، نگاه عاشقانه و محجوبانه کردن
در عیبجویی یا گناهنمایی پیشقدم شدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «cast» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cast