فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Boot

buːt buːt

گذشته‌ی ساده:

booted

شکل سوم:

booted

سوم‌شخص مفرد:

boots

وجه وصفی حال:

booting

شکل جمع:

boots

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1

پوتین، چکمه، پای افزاری که لااقل تا قوزک پا برسد، روکفشی

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

a well-dressed, booted officer

افسر خوش‌لباس و چکمه‌پوشیده

riding boots

چکمه‌ی (اسب) سواری

نمونه‌جمله‌های بیشتر

climbing boots

کفش (یا پوتین) کوهنوردی

noun countable

تیپا، لگد، اردنگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He needs a good boot up the backside!

احتیاج به یک اردنگی حسابی در نشیمنگاه دارد!

Gave him the boot.

لگد را به او زد.

noun countable

(قدیمی) سود، فایده

noun countable

انگلیسی بریتانیایی صندوق عقب اتومبیل

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی سرباز وظیفه‌ی نیروی دریایی یا تفنگداران دریایی به‌ویژه در اردوگاه نظامی

noun countable

هیجان و لذت، اشتیاق

Got a big boot out of the joke.

لذتی بزرگ از شوخی بردم.

noun countable

کامپیوتر بار موجود در حافظه، بوت

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

A cold boot is starting up a computer whose power has been turned off.

بوت سرد کامپیوتری را راه اندازی می کند که برق آن قطع شده است.

verb - transitive

منفعت بردن یا دادن، بهره جستن

verb - transitive

چکمه پوشیدن

verb - transitive

اردنگی زدن، (عامیانه) (شغل یا مکان) اخراج کردن، با تیپا بیرون کردن، لگد زدن

He was booted out of town.

او را از شهر بیرون کردند.

Hassan was given the boot.

حسن اخراج شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He booted the ball back onto the field.

دوباره توپ را با لگد به داخل زمین فرستاد.

verb - transitive verb - intransitive

کامپیوتر بوت کردن، پروسه بوت شدن روشن کردن کامپیوتر تا رفتن به سیستم عامل را شامل میشود

Boot a computer.

کامپیوتر را بوت کنید.

The program boots automatically.

برنامه به طور خودکار بوت می شود

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She is smart, rich and beautiful to boot.

او باهوش و ثروتمند است و علاوه‌بر این‌ها خوشگل هم هست.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boot

  1. noun heavy, often tall, shoe
    Synonyms:
    footwear shoes galoshes waders oxford brogan mukluk snow shoes
  1. verb kick; oust
    Synonyms:
    fire dismiss discharge sack kick out expel eject evict terminate can bounce kick ax chase throw out drive shove cut chuck heave punt dropkick eighty-six extrude knock
  1. verb start operating system
    Synonyms:
    start restart reboot reset load start computer warm boot cold boot bootstrap

Idioms

bet your boots

(عامیانه) مطمئن بودن، اطمینان داشتن

die with one's boots on

بدون بیماری و بستری شدن مردن، حین کار یا نبرد مردن

get (or be) booted out

اخراج شدن، با تیپا بیرون شدن

get the boot

اخراج شدن، با تیپا بیرون شدن

get too big for one's boots

(عامیانه) پر افاده شدن، از خود راضی شدن

Idioms بیشتر

give the boot

اخراج کردن، با تیپا بیرون کردن

lick the boots of

خوش‌خدمتی و چاپلوسی کردن، چکمه لیسی کردن

put the boot in

(انگلیس - عامیانه) چزاندن، (به کسی که از پیش ناراحت و افتاده است) حمله یا درشتی کردن

the boot is on the other foot

ورق برگشته است

to boot

به‌علاوه، اضافه بر آن، همچنین، هم، وَ نیز، علاوه بر آن

سوال‌های رایج boot

معنی boot به فارسی چی میشه؟

واژه "boot" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که بسته به زمینه مورد استفاده، می‌تواند معانی متفاوتی را به خود بگیرد. در زیر به بررسی معانی مختلف این واژه و نکات جالب آن می‌پردازیم.

۱. معنی اصلی: پوتین

یکی از معانی رایج "boot"، پوتین یا کفش بلند است. این نوع کفش‌ها معمولاً از چرم یا مواد مصنوعی ساخته می‌شوند و به دلیل طراحی خاص خود، برای استفاده در شرایط مختلف جوی و فعالیت‌های خارج از منزل مناسب هستند. پوتین‌ها به عنوان نمادی از استحکام و مقاومت شناخته می‌شوند و در انواع مختلفی از جمله پوتین‌های کوهنوردی، کار و مد وجود دارند.

۲. در دنیای کامپیوتر: بوت کردن

در دنیای فناوری اطلاعات، "boot" به فرآیند راه‌اندازی سیستم‌عامل یک کامپیوتر اشاره دارد. این فرآیند شامل بارگذاری سیستم‌عامل از حافظه دائمی (مانند هارد دیسک) به حافظه موقت (RAM) است. این فرآیند به دو نوع اصلی "cold boot" (راه‌اندازی سرد) و "warm boot" (راه‌اندازی گرم) تقسیم می‌شود. در راه‌اندازی سرد، سیستم از حالت خاموش به حالت روشن می‌آید، در حالی که در راه‌اندازی گرم، سیستم بدون خاموش کردن مجدد راه‌اندازی می‌شود.

۳. اصطلاحات مرتبط

در زبان محاوره‌ای، "to boot" به معنای "به علاوه" یا "علاوه بر این" نیز به کار می‌رود. این اصطلاح معمولاً برای بیان نکته‌ای اضافی یا تأکید بر یک موضوع استفاده می‌شود. به عنوان مثال، جمله "He is smart, and funny to boot!" به معنای "او باهوش است و به علاوه خنده‌دار نیز هست!" است.

۴. نکات جالب

- تاریخچه: کلمه "boot" از زبان هلندی "boot" به معنای قایق گرفته شده است. این ارتباط به شکل قایق مانند پوتین‌ها برمی‌گردد.

- در فرهنگ‌های مختلف: در برخی فرهنگ‌ها، پوتین نماد قدرت و اقتدار محسوب می‌شود. به عنوان مثال، در نظام‌های نظامی، پوتین‌ها بخشی از یونیفرم هستند و نشان‌دهنده انضباط و قدرت هستند.

- در فیلم‌ها و ادبیات: پوتین‌ها به عنوان نمادی از ماجراجویی و کشف در داستان‌های مختلف به تصویر کشیده می‌شوند. شخصیت‌هایی که پوتین می‌پوشند، معمولاً ماجراجو و جسور هستند.

۵. کاربردهای دیگر

در برخی از صنایع، "boot" به معنای "پشتیبانی" یا "حمایت" نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال، در صنعت نرم‌افزار، "bootstrapping" به معنای راه‌اندازی یک پروژه با حداقل منابع اولیه است. این اصطلاح به معنای خودکفایی و ایجاد یک سیستم از صفر استفاده می‌شود.

ارجاع به لغت boot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/boot

لغات نزدیک boot

پیشنهاد بهبود معانی