امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Boot

buːt buːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    booted
  • شکل سوم:

    booted
  • سوم‌شخص مفرد:

    boots
  • وجه وصفی حال:

    booting
  • شکل جمع:

    boots

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A1
پوتین، چکمه، پای افزاری که لااقل تا قوزک پا برسد، روکفشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- a well-dressed, booted officer
- افسر خوش‌لباس و چکمه‌پوشیده
- riding boots
- چکمه‌ی (اسب) سواری
- climbing boots
- کفش (یا پوتین) کوهنوردی
noun countable
تیپا، لگد، اردنگی
- He needs a good boot up the backside!
- احتیاج به یک اردنگی حسابی در نشیمنگاه دارد!
- Gave him the boot.
- لگد را به او زد.
noun countable
(قدیمی) سود، فایده
noun countable
انگلیسی بریتانیایی صندوق عقب اتومبیل
noun countable informal
انگلیسی آمریکایی سرباز وظیفه‌ی نیروی دریایی یا تفنگداران دریایی به‌ویژه در اردوگاه نظامی
noun countable
هیجان و لذت، اشتیاق
- Got a big boot out of the joke.
- لذتی بزرگ از شوخی بردم.
noun countable
کامپیوتر بار موجود در حافظه، بوت link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده
- A cold boot is starting up a computer whose power has been turned off.
- بوت سرد کامپیوتری را راه اندازی می کند که برق آن قطع شده است.
verb - transitive
منفعت بردن یا دادن، بهره جستن
verb - transitive
چکمه پوشیدن
verb - transitive
اردنگی زدن، (عامیانه) (شغل یا مکان) اخراج کردن، با تیپا بیرون کردن، لگد زدن
- He was booted out of town.
- او را از شهر بیرون کردند.
- Hassan was given the boot.
- حسن اخراج شد.
- He booted the ball back onto the field.
- دوباره توپ را با لگد به داخل زمین فرستاد.
verb - transitive verb - intransitive
کامپیوتر بوت کردن، پروسه بوت شدن روشن کردن کامپیوتر تا رفتن به سیستم عامل را شامل میشود
- Boot a computer.
- کامپیوتر را بوت کنید.
- The program boots automatically.
- برنامه به طور خودکار بوت می شود
- She is smart, rich and beautiful to boot.
- او باهوش و ثروتمند است و علاوه‌بر این‌ها خوشگل هم هست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد boot

  1. noun heavy, often tall, shoe
    Synonyms:
    brogan footwear galoshes mukluk oxford snow shoes waders waters
  1. verb kick; oust
    Synonyms:
    ax bounce can chase chuck cut discharge dismiss drive dropkick eighty-six eject evict expel extrude fire heave kick out knock punt sack shove terminate throw out
  1. verb start operating system
    Synonyms:
    bootstrap cold boot load reboot reset restart start start computer warm boot

Idioms

  • bet your boots

    (عامیانه) مطمئن بودن، اطمینان داشتن

  • die with one's boots on

    بدون بیماری و بستری شدن مردن، حین کار یا نبرد مردن

  • get the boot

    اخراج شدن، با تیپا بیرون شدن

  • give the boot

    اخراج کردن، با تیپا بیرون کردن

  • lick the boots of

    خوش‌خدمتی و چاپلوسی کردن، چکمه لیسی کردن

  • put the boot in

    (انگلیس - عامیانه) چزاندن، (به کسی که از پیش ناراحت و افتاده است) حمله یا درشتی کردن

  • to boot

    به‌علاوه، اضافه بر آن، همچنین، هم، وَ نیز، علاوه بر آن

سوال‌های رایج boot

معنی boot به فارسی چی میشه؟

واژه "boot" در زبان انگلیسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است که بسته به زمینه مورد استفاده، می‌تواند معانی متفاوتی را به خود بگیرد. در زیر به بررسی معانی مختلف این واژه و نکات جالب آن می‌پردازیم.

۱. معنی اصلی: پوتین

یکی از معانی رایج "boot"، پوتین یا کفش بلند است. این نوع کفش‌ها معمولاً از چرم یا مواد مصنوعی ساخته می‌شوند و به دلیل طراحی خاص خود، برای استفاده در شرایط مختلف جوی و فعالیت‌های خارج از منزل مناسب هستند. پوتین‌ها به عنوان نمادی از استحکام و مقاومت شناخته می‌شوند و در انواع مختلفی از جمله پوتین‌های کوهنوردی، کار و مد وجود دارند.

۲. در دنیای کامپیوتر: بوت کردن

در دنیای فناوری اطلاعات، "boot" به فرآیند راه‌اندازی سیستم‌عامل یک کامپیوتر اشاره دارد. این فرآیند شامل بارگذاری سیستم‌عامل از حافظه دائمی (مانند هارد دیسک) به حافظه موقت (RAM) است. این فرآیند به دو نوع اصلی "cold boot" (راه‌اندازی سرد) و "warm boot" (راه‌اندازی گرم) تقسیم می‌شود. در راه‌اندازی سرد، سیستم از حالت خاموش به حالت روشن می‌آید، در حالی که در راه‌اندازی گرم، سیستم بدون خاموش کردن مجدد راه‌اندازی می‌شود.

۳. اصطلاحات مرتبط

در زبان محاوره‌ای، "to boot" به معنای "به علاوه" یا "علاوه بر این" نیز به کار می‌رود. این اصطلاح معمولاً برای بیان نکته‌ای اضافی یا تأکید بر یک موضوع استفاده می‌شود. به عنوان مثال، جمله "He is smart, and funny to boot!" به معنای "او باهوش است و به علاوه خنده‌دار نیز هست!" است.

۴. نکات جالب

- تاریخچه: کلمه "boot" از زبان هلندی "boot" به معنای قایق گرفته شده است. این ارتباط به شکل قایق مانند پوتین‌ها برمی‌گردد.

- در فرهنگ‌های مختلف: در برخی فرهنگ‌ها، پوتین نماد قدرت و اقتدار محسوب می‌شود. به عنوان مثال، در نظام‌های نظامی، پوتین‌ها بخشی از یونیفرم هستند و نشان‌دهنده انضباط و قدرت هستند.

- در فیلم‌ها و ادبیات: پوتین‌ها به عنوان نمادی از ماجراجویی و کشف در داستان‌های مختلف به تصویر کشیده می‌شوند. شخصیت‌هایی که پوتین می‌پوشند، معمولاً ماجراجو و جسور هستند.

۵. کاربردهای دیگر

در برخی از صنایع، "boot" به معنای "پشتیبانی" یا "حمایت" نیز به کار می‌رود. به عنوان مثال، در صنعت نرم‌افزار، "bootstrapping" به معنای راه‌اندازی یک پروژه با حداقل منابع اولیه است. این اصطلاح به معنای خودکفایی و ایجاد یک سیستم از صفر استفاده می‌شود.

ارجاع به لغت boot

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «boot» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/boot

لغات نزدیک boot

پیشنهاد بهبود معانی