گذشتهی ساده:
shovedشکل سوم:
shovedسومشخص مفرد:
shovesوجه وصفی حال:
shovingهل دادن
Pari shoved the table against the wall.
پری میز را به طرف دیوار هل داد.
He had to shove the heavy box aside to clear the path.
مجبور شد جعبهی سنگین را هل بدهد تا مسیر را باز کند.
عقب زدن، پس راندن (با فشار)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The police shoved the strikers back.
پلیس اعتصابکنندگان را عقب زد.
The bully attempted to shove his classmate.
قلدر سعی کرد همکلاسیاش را عقب بزند.
چپاندن، گذاشتن (چیزی در جایی) (با عجله یا با بیدقتی)
Don't shove your dirty clothes under the bed.
لباسهای کثیفت رو زیر تخت نچپان.
The kids shoved their toys under the bed to hide them.
بچهها اسباببازیهایشان را زیر تخت گذاشتند تا آنها را پنهان کنند.
انگلیسی بریتانیایی کنار رفتن، جا باز کردن (برای کسی)
Please shove over so I can sit down on the bench.
کنار برو تا بتونم روی نیمکت بشینم.
Shove over so she can sit down.
جا باز کن تا بتونه بشینه.
هل
Ali's shove sent me sliding down the ice.
هل علی مرا روی یخ به پایین سر داد.
With a sudden shove, the door swung open.
با هل ناگهانی در باز شد.
مجازی گذاشتن، انداختن، تحمیل کردن (با روش غیرفیزیکی)
My neighbor always tries to shove his responsibilities onto someone else.
همسایهی من همیشه سعی میکند مسئولیتهای خود را روی دوش شخص دیگری بگذارد.
The manager tried to shove extra work on me.
مدیر سعی کرد کار اضافی را روی [دوش] من بیندازد.
I will not let you shove your opinions upon me.
نمیذارم نظراتت رو به من تحمیل کنی.
جلو رفتن، راه خود را باز کردن (با هل دادن)
The angry crowd began to shove.
جمعیت خشمگین شروع به جلو رفتن کردند.
My little brother always tries to shove to be the first in line.
برادر کوچکم همیشه سعی میکند راهش را باز کند تا در صف اول باشد.
رفتن (معمولاً با off میآید)
As soon as the meeting ended, the participants began to shove.
به محض پایان جلسه، شرکتکنندگان شروع به رفتن کردند.
He didn't want to talk to anyone, so he shoved off without saying a word.
نمیخواست با کسی حرف بزنه، پس بدون اینکه حرفی بزنه، رفت.
1- با هل دادن قایق را از کرانه دور کردن 2- (عامیانه) راهی شدن، عزیمت کردن
(عامیانه) اگر برخورد تبدیل به جنگ شود، اگر قضیه بالا بگیرد
(عامیانه - معمولا با: if یا when) بحران، سختی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shove» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shove