ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، خرد کردن، سک زدن،سیخ زدن، خنجر زدن، سوراخ کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He jabbed his fork into the meat.
او چنگال خود را توی گوشت فرو کرد.
He jabbed his elbow into my side.
با آرنج به من سیخونک زد.
He kept jabbing at his opponent's face.
او پیوسته به چهرهی حریف خود ضربههای تند و کوتاه میزد.
Be careful with the scissors, you nearly jabbed my eye out!
مواظب قیچی باش، نزدیک بود چشمم را در بیاوری!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jab» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jab