فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Jab

dʒæb dʒæb

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

ضربت با چیز تیز، ضربت با مشت، خرد کردن، سک زدن،سیخ زدن، خنجر زدن، سوراخ کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

He jabbed his fork into the meat.

او چنگال خود را توی گوشت فرو کرد.

He jabbed his elbow into my side.

با آرنج به من سیخونک زد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He kept jabbing at his opponent's face.

او پیوسته به چهره‌ی حریف خود ضربه‌های تند و کوتاه می‌زد.

Be careful with the scissors, you nearly jabbed my eye out!

مواظب قیچی باش، نزدیک بود چشمم را در بیاوری!

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jab

  1. noun, verb poke
    Synonyms:
    nudge push tap prod dig hit punch stab bump jog thrust blow buck bunt lunge

ارجاع به لغت jab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jab

لغات نزدیک jab

پیشنهاد بهبود معانی