آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Jam

dʒæm dʒæm

گذشته‌ی ساده:

jammed

شکل سوم:

jammed

سوم‌شخص مفرد:

jams

وجه وصفی حال:

jamming

شکل جمع:

jams

معنی jam | جمله با jam

noun countable uncountable A2

مربا

The cupboard was full of homemade jams.

کابینت پر از مرباهای خانگی بود.

I had toast and strawberry jam for breakfast.

برای صبحانه نان تست و مربای توت‌فرنگی خوردم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

apple jam

مربای سیب

noun countable B2

ترافیک، راه‌بندان، ازدحام (خودرو)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

A truck broke down on the bridge, causing a huge jam.

کامیونی روی پل خراب شد و باعث راه‌بندان بزرگی شد.

The city center is always in a jam during rush hour.

مرکز شهر در ساعت شلوغی همیشه در ترافیک است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a traffic jam

راه‌بندان

noun countable C1

چیزی که در درستگاه گیر می‌کند

The technician cleared the jam and restarted the copier.

تکنسین، گیر دستگاه را برطرف کرد و دستگاه کپی را دوباره روشن کرد.

The printer stopped working because of a paper jam.

چاپگر به‌خاطر گیر کردن کاغذ از کار افتاد.

noun singular informal

مخمصه، دردسر، گرفتاری، تنگنا

He always manages to get out of a jam somehow.

اون همیشه یه جوری از مخمصه درمی‌ره.

The company found itself in a financial jam after the project failed.

شرکت پس‌از شکست پروژه در تنگنای مالی قرار گرفت.

noun singular

ازدحام، شلوغی (جمعیت)

There’s always a jam in the cafeteria at lunchtime.

موقع ناهار همیشه در سالن غذاخوری ازدحامی است.

Everyone rushed to the exit at once, creating a dangerous jam.

همه هم‌زمان به سمت خروجی دویدند و شلوغی خطرناکی ایجاد کردند.

noun countable

موسیقی بداهه‌نوازی، دورهمی موسیقایی، اجرای موسیقی (جاز و راک بدون برنامه‌ی قبلی)

همچنین می‌توان از jam session استفاده کرد.

Their best songs actually came out of a spontaneous jam one night.

بهترین آهنگ‌هایشان در واقع از بداهه‌نوازی خودجوشی در یک شب شکل گرفت.

The guitarist started a groove, and soon everyone joined the jam.

گیتاریست شروع به نواختن کرد و خیلی زود همه به بداهه‌نوازی پیوستند.

verb - intransitive verb - transitive C1

بند آوردن، گیر کردن، مسدود شدن، بسته شدن

The traffic was jammed by the crowd of demonstrators.

انبوه تظاهرکنندگان رفت و آمد را بند آورده بوند.

Floating logs jammed the river.

الوار شناور، رودخانه را بند آورده بود.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The rifle is jammed.

تفنگ گیر کرده است.

He jammed his gun.

او باعث شد هفت‌تیرش گیر کند.

The typewriter keys have become jammed.

کلیدهای ماشین تحریر در هم گیر کرده‌اند.

The overheated motor jammed.

موتور داغ از کار افتاد (گیر کرد).

verb - transitive

پارازیت انداختن، ایجاد اختلال کردن، مسدود کردن، مختل کردن (امواج یا رادار)

Usually, dictatorial countries jam unfriendly stations.

معمولاً کشورهای دیکتاتوری روی ایستگاه‌های مخالف را پارازیت می‌اندازند.

During the war, both sides tried to jam each other’s radio transmissions.

درطول جنگ، هر دو طرف سعی کردند امواج رادیویی یکدیگر را مسدود کنند.

verb - intransitive

موسیقی بداهه‌نوازی کردن، بداهه اجرا کردن (موسیقی جاز یا راک)

A few local artists jammed on stage after midnight.

چند هنرمند محلی بعداز نیمه‌شب روی صحنه بداهه‌نوازی کردند.

We used to jam in my garage every weekend when we were teenagers.

وقتی نوجوان بودیم، هر آخر هفته در گاراژ من با هم بداهه اجرا می‌کردیم.

verb - transitive

چپاندن، فرو کردن، گنجاندن (با زور و فشار)

They had jammed nine people into a five-passenger car.

آن‌ها نه نفر را در اتومبیل پنج نفری چپانده بودند.

The child jammed his finger into the bottle and could not get it out.

بچه انگشت خود را در بطری چپاند و نمی‌توانست آن را خارج کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He got his thumb jammed in the door.

شست دستش لای در گیر کرد (و ضرب دید).

If you jam one more thing into this bag it will tear.

اگر چیز دیگری را در این کیسه بچپانی پاره خواهد شد.

verb - transitive C1

پر شدن، مملو بودن، لبریز شدن، انباشته شدن، شلوغ شدن

Fans jammed the hall.

علاقه‌مندان سالن را پر کرده بودند.

The bus was jammed so tightly that I could hardly move my arms.

اتوبوس آن‌قدر شلوغ بود که به‌سختی می‌توانستم بازوهایم را تکان دهم.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد jam

  1. noun preserves
    Synonyms:
    jelly conserve fruit butter spread marmalade crush sweet sugarplums candied-fruit press
  1. noun a cessation of normal activity, caused by an accident or strike, for example
  1. verb to interfere with radio signals

Collocations

traffic jam

راه‌بندان (بند آمدن راه از شدت سنگین بودن ترافیک، عملیات جاده‌ای، تصادف و...)

سوال‌های رایج jam

گذشته‌ی ساده jam چی میشه؟

گذشته‌ی ساده jam در زبان انگلیسی jammed است.

شکل سوم jam چی میشه؟

شکل سوم jam در زبان انگلیسی jammed است.

شکل جمع jam چی میشه؟

شکل جمع jam در زبان انگلیسی jams است.

وجه وصفی حال jam چی میشه؟

وجه وصفی حال jam در زبان انگلیسی jamming است.

سوم‌شخص مفرد jam چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد jam در زبان انگلیسی jams است.

ارجاع به لغت jam

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jam» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jam

لغات نزدیک jam

پیشنهاد بهبود معانی