فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Jam

dʒæm dʒæm dʒæm dʒæm

گذشته‌ی ساده:

jammed

شکل سوم:

jammed

سوم‌شخص مفرد:

jams

وجه وصفی حال:

jamming

شکل جمع:

jams

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive A2

مسدود شدن، بسته شدن

verb - transitive

چپاندن، فرو کردن، گنجاندن (با زور و فشار)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

They had jammed nine people into a five-passenger car.

آن‌ها نه نفر را در اتومبیل پنج نفری چپانده بودند.

The child jammed his finger into the bottle and could not get it out.

بچه انگشت خود را در بطری چپاند و نمی‌توانست آن را خارج کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He got his thumb jammed in the door.

شست دستش لای در گیر کرد (و ضرب دید).

If you jam one more thing into this bag it will tear.

اگر چیز دیگری را در این کیسه بچپانی پاره خواهد شد.

verb - transitive

متراکم کردن، شلوغ کردن، شلوغ کردن (با آمد‌وشد زیاد)

Fans jammed the hall.

علاقه‌مندان سالن را پر کرده بودند.

verb - transitive

بستن، مسدود کردن، پارازیت دادن

Usually, dictatorial countries jam unfriendly stations.

معمولاً کشورهای دیکتاتوری روی ایستگاه‌های مخالف را پارازیت می‌اندازند.

The traffic was jammed by the crowd of demonstrators.

انبوه تظاهرکنندگان رفت و آمد را بند آورده بوند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Floating logs jammed the river.

الوار شناور، رودخانه را بند آورده بود.

The rifle is jammed.

تفنگ گیر کرده است.

He jammed his gun.

او باعث شد هفت‌تیرش گیر کند.

The typewriter keys have become jammed.

کلیدهای ماشین تحریر در هم گیر کرده‌اند.

The overheated motor jammed.

موتور داغ از کار افتاد (گیر کرد).

noun countable

ازدحام ( جمعیت یا خودرو)

a traffic jam

راه‌بندان

noun uncountable

مربا

apple jam

مربای سیب

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jam

  1. noun troublesome situation
    Synonyms:
    problem difficulty trouble dilemma predicament plight quandary fix spot scrape hole hot water strait corner pickle box bind
    Antonyms:
    benefit boon
  1. verb squeeze in; compress
    Synonyms:
    press force push cram stuff pack squeeze crush squash compress jam-pack crowd block obstruct halt stall clog congest stick wedge ram tamp wad bind bear throng squish elbow jostle cease

Collocations

traffic jam

راه‌بندان (بند آمدن راه از شدت سنگین بودن ترافیک، عملیات جاده‌ای، تصادف و...)

ارجاع به لغت jam

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jam» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jam

لغات نزدیک jam

پیشنهاد بهبود معانی