فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Squish

skwɪʃ skwɪʃ

گذشته‌ی ساده:

squished

شکل سوم:

squished

سوم‌شخص مفرد:

squishes

وجه وصفی حال:

squishing

شکل جمع:

squishes

معنی

noun verb - transitive verb - intransitive

صدای شکستن یا پرتاب چیزی، له کردن، خورد کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squish

  1. verb squash
    Synonyms:
    crush smash squeeze flatten press mash pound trample sit on jam stamp on scrunch

ارجاع به لغت squish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/squish

لغات نزدیک squish

پیشنهاد بهبود معانی