با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Squish

skwɪʃ skwɪʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    squished
  • شکل سوم:

    squished
  • سوم شخص مفرد:

    squishes
  • وجه وصفی حال:

    squishing
  • شکل جمع:

    squishes

معنی

noun verb - transitive verb - intransitive
صدای شکستن یا پرتاب چیزی، له کردن، خورد کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد squish

  1. verb squash
    Synonyms: crush, flatten, jam, mash, pound, press, scrunch, sit on, smash, squeeze, stamp on, trample

ارجاع به لغت squish

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «squish» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/squish

لغات نزدیک squish

پیشنهاد بهبود معانی