فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Trample

ˈtræmpl ˈtræmpl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    trampled
  • شکل سوم:

    trampled
  • سوم شخص مفرد:

    tramples
  • وجه وصفی حال:

    trampling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    پایمال کردن، پامال کردن، زیر پا لگدمال کردن، لگد
    • - The horse trampled on the boy.
    • - اسب پسر را لگدمال کرد.
    • - Please do not trample on the flowers.
    • - لطفاً گل‌ها را لگد نکنید.
    • - governments that trample over their citizen's rights
    • - دولت‌هایی که حقوق مردم خود را زیر پا می‌گذارند
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد trample

  1. verb walk forcibly over
    Synonyms: bruise, crush, encroach, flatten, grind, hurt, infringe, injure, override, overwhelm, pound, ride roughshod over, run over, squash, stamp, step on, stomp, tramp, tread, tromp, violate

Idioms

  • trample under foot

    1- زیر لگد له کردن 2- (مجازی) زیر پا گذاشتن، تجاوز کردن

ارجاع به لغت trample

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trample» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/trample

لغات نزدیک trample

پیشنهاد بهبود معانی