فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Trample

ˈtræmpl ˈtræmpl

گذشته‌ی ساده:

trampled

شکل سوم:

trampled

سوم‌شخص مفرد:

tramples

وجه وصفی حال:

trampling

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb

پایمال کردن، پامال کردن، زیر پا لگدمال کردن، لگد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The horse trampled on the boy.

اسب پسر را لگدمال کرد.

Please do not trample on the flowers.

لطفاً گل‌ها را لگد نکنید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

governments that trample over their citizen's rights

دولت‌هایی که حقوق مردم خود را زیر پا می‌گذارند

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد trample

  1. verb walk forcibly over
    Synonyms:
    step on run over crush tread stamp stomp flatten pound grind hurt injure bruise override overwhelm encroach infringe violate ride roughshod over squash tromp

Idioms

trample under foot

1- زیر لگد له کردن 2- (مجازی) زیر پا گذاشتن، تجاوز کردن

ارجاع به لغت trample

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «trample» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/trample

لغات نزدیک trample

پیشنهاد بهبود معانی