امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pound

paʊnd paʊnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    pounded
  • شکل سوم:

    pounded
  • سوم‌شخص مفرد:

    pounds
  • وجه وصفی حال:

    pounding
  • شکل جمع:

    pounds

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
پوند (علامت اختصاری آن £ یا ₤ است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
noun countable
(واحد وزن) پوند
noun countable
آغل
noun countable
بازداشتگاه متهمین
noun countable
استخر یا حوض آب
verb - transitive verb - intransitive
کوبیدن، با مشت زدن
- to pound in a mortar
- در هاون کوبیدن
- They pound rice until it turns into soft flour.
- آن‌ها برنج را می‌کوبند تا تبدیل به آرد نرم شود.
- The barbarians are pounding at the gates of civilization.
- بربرها بر دروازه‌های تمدن می‌کوبند.
- He pounded with his fist on the table and said, "no, never!"
- مشتش را بر میز کوفت و گفت: «نه، هرگز!»
- to pound nails into a board
- به تخته‌ای میخ کوفتن
- Waves pound the beach.
- امواج ساحل را می‌کوبند.
- Our cannons pounded the enemy's positions.
- توپ‌های ما مواضع دشمن را کوبیدند.
- to pound out a story on the typewriter
- تق‌تق‌کنان با ماشین تحریر حکایت نگاشتن
- to pound out a tune on the piano
- با پیانو دنگ‌دنگ آهنگ نواختن
- We must pound some sense into his head.
- بایستی قدری عقل و شعور توی کله‌اش بچپانم.
- My heart pounded with fear.
- از ترس قلبم سخت می‌تپید.
- The engine was pounding.
- موتور تپ‌تپ می‌کرد.
- Don't pound up the stairs!
- از پله‌ها این‌قدر محکم و پر سر و صدا بالا نرو!
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pound

  1. noun sixteen ounces/.454 kilograms of weight
    Synonyms: avoirdupois, pint, troy
  2. verb crush; beat rhythmically
    Synonyms: batter, belabor, bruise, buffet, clobber, comminute, drub, hammer, hit, malleate, palpitate, pelt, pestle, powder, pulsate, pulse, pulverize, pummel, stomp, strike, thrash, throb, thump, tramp, triturate, wallop
  3. verb impress; make someone listen
    Synonyms: din, drive, drub, drum, grave, hammer, stamp
    Antonyms: give up

Phrasal verbs

  • pound along (or down or up)

    با قدم‌های سنگین رفتن (بالا یا پایین)

  • pound out

    1- کوبیدن و صاف کردن، کوفتن و پهن کردن 2- (پیانو یا ماشین تحریر - با صدای زیاد و تقلا) زدن یا ماشین کردن

Idioms

  • pound one's ear

    (امریکا - عامیانه) خوابیدن

  • pound the pavement

    خیابان‌ها را متر کردن، خیابان‌ها را گز کردن، خیابان‌ها را گشتن (معمولاً برای یافتن کار و غیره)

ارجاع به لغت pound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pound

لغات نزدیک pound

پیشنهاد بهبود معانی