فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bruise

bruːz bruːz

گذشته‌ی ساده:

bruised

شکل سوم:

bruised

سوم‌شخص مفرد:

bruises

وجه وصفی حال:

bruising

شکل جمع:

bruises

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb countable B2

کوبیدن، کبود کردن، زدن، ساییدن، کبودشدن، ضربه‌دیدن، کوفته شدن، کبودشدگی، تباره

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Your bruises will be painful for one to two weeks.

کوفتگی‌های شما تا یکی دو هفته دردناک خواهد بود.

Tomatoes readily bruise unless carefully packaged.

گوجه‌فرنگی اگر با دقت بسته‌بندی نشود زود صدمه می‌بیند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Sherry bruises easily.

(پوست) شری زود کبود می‌شود.

He is deeply bruised by recent events.

رویدادهای اخیر او را سخت آزرده است.

a bruising experience

تجربه‌ای طاقت‌فرسا

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bruise

  1. noun black and blue mark under skin
    Synonyms:
    mark injury wound blemish discoloration swelling contusion black eye boo-boo black mark wale mouse
  1. verb break blood vessel; discolor
    Synonyms:
    injure damage wound mark blemish mar beat blacken black batter crush pound contuse bang up bung up deface do a number on pulverize zing

Collocations

bruised fruits

میوه‌های آبگز، میوه‌های آفت‌زده (دارای لکه‌ی پوسیدگی)

cuts and bruises

زخم و کوفتگی، زخم و زیلی

ارجاع به لغت bruise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bruise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bruise

لغات نزدیک bruise

پیشنهاد بهبود معانی