با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Mar

mɑːr mɑː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    marred
  • شکل سوم:

    marred
  • سوم شخص مفرد:

    mars
  • وجه وصفی حال:

    marring

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb
    آسیب رساندن، زیان رساندن، معیوب کردن، ناقص کردن،بی‌اندام کردن، صدمه زدن، آسیب
    • - A big scar marred the beauty of her face.
    • - جای یک زخم بزرگ، زیبایی صورت او را عیب‌دار کرده بود.
    • - The beauty of the coastal road is marred by commercial signs.
    • - تابلوهای تبلیغاتی، زیبایی جاده‌ی کرانه را مخدوش می‌کند.
    • - to mar somebody's enjoyment
    • - عیش کسی را منقص کردن
    • - Spelling errors mar the text.
    • - اشتباهات املایی متن را معیوب می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد mar

  1. verb hurt, damage
    Synonyms: bend, blemish, blight, blot, break, bruise, deface, deform, detract, ding, disfigure, foul up, harm, impair, injure, louse up, maim, mangle, mess up, mutilate, queer, rough up, ruin, scar, scratch, shake up, spoil, stain, sully, taint, tarnish, tweak, vitiate, warp, wreck
    Antonyms: aid, heal, help

ارجاع به لغت mar

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mar» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mar

لغات نزدیک mar

پیشنهاد بهبود معانی