گذشتهی ساده:
mutilatedشکل سوم:
mutilatedسومشخص مفرد:
mutilatesوجه وصفی حال:
mutilatingناقص، فلج، قلب و تحریفشده، بیاندام کردن، اخته کردن، ناقص کردن، فلج کردن، تحریف شدن
معیوب کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The murdered man's body had been mutilated.
جسد مقتول را قطع عضو و ناقص کرده بودند.
a mutilated animal
حیوان آش و لاش
to mutilate a book by censorship
با سانسور کردن کتابی را ناقص کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mutilate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mutilate