امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mutilate

ˈmjuːtəleɪt ˈmjuːtəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mutilated
  • شکل سوم:

    mutilated
  • سوم‌شخص مفرد:

    mutilates
  • وجه وصفی حال:

    mutilating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
ناقص، فلج، قلب و تحریف‌شده، بی‌اندام کردن، اخته کردن، ناقص کردن، فلج کردن، تحریف شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
verb - transitive
معیوب کردن
- The murdered man's body had been mutilated.
- جسد مقتول را قطع عضو و ناقص کرده بودند.
- a mutilated animal
- حیوان آش و لاش
- to mutilate a book by censorship
- با سانسور کردن کتابی را ناقص کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mutilate

  1. verb maim, damage
    Synonyms:
    injure hurt damage weaken disable cripple Batter mangle spoil mar lacerate disfigure deface distort crush mess up cut up cut to pieces hash up hack butcher ravage lame dismember amputate expurgate bowdlerize adulterate scratch
    Antonyms:
    repair mend fix

ارجاع به لغت mutilate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mutilate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mutilate

لغات نزدیک mutilate

پیشنهاد بهبود معانی