گذشتهی ساده:
amputatedشکل سوم:
amputatedسومشخص مفرد:
amputatesوجه وصفی حال:
amputating(جراحی) قطع عضو کردن، جدا کردن، وابریدن، از تن جدا کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The surgeon amputated Hassan's hand.
جراح دست حسن را قطع کرد.
amputation
وابری، وابرش، قطع (عضو)
He has had a leg amputated.
یک پایش را قطع کردهاند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «amputate» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/amputate