گذشتهی ساده:
severedشکل سوم:
severedسومشخص مفرد:
seversوجه وصفی حال:
severingجدا کردن، بریدن، منفصل کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
severed from his family by war
جداافتاده از خانوادهی خود به واسطهی جنگ
Two of his fingers were severed.
دو تا از انگشتانش قطع شدند.
to sever a telephone wire
سیم تلفن را بریدن
He severed all relationship with his brother.
با برادرش به کلی قطع رابطه کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sever» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sever