امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Sever

ˈsevər ˈsevə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    severed
  • شکل سوم:

    severed
  • سوم‌شخص مفرد:

    severs
  • وجه وصفی حال:

    severing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
جدا کردن، بریدن، منفصل کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- severed from his family by war
- جداافتاده از خانواده‌ی خود به واسطه‌ی جنگ
- Two of his fingers were severed.
- دو تا از انگشتانش قطع شدند.
- to sever a telephone wire
- سیم تلفن را بریدن
- He severed all relationship with his brother.
- با برادرش به کلی قطع رابطه کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد sever

  1. verb cut apart
    Synonyms:
    bisect carve cleave cut cut in two detach disconnect disjoin dissect dissever dissociate disunite divide part rend rive separate slice split sunder
    Antonyms:
    combine join unite
  1. verb dissociate
    Synonyms:
    abandon break off disjoint dissolve divide divorce put an end to separate terminate
    Antonyms:
    associate unite

ارجاع به لغت sever

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «sever» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/sever

لغات نزدیک sever

پیشنهاد بهبود معانی