فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Cleave

kliːv kliːv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    cleaved
  • شکل سوم:

    cleaved
  • سوم شخص مفرد:

    cleaves
  • وجه وصفی حال:

    cleaving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - intransitive adverb
    شکافتن، جدا کردن، شکستن، ورآمدن، چسبیدن، پیوستن، تقسیم شدن، شکافتن سلول
    • - Amirarsalan cleaved him in two with one blow.
    • - امیر ارسلان او را با یک ضربه دو نیم کرد.
    • - The butcher cleaves the meat with a cleaver.
    • - قصاب با ساطور گوشت را شقه می‌کند.
    • - Lightening can cleave not only huge trees but mountains too.
    • - آذرخش می‌تواند نه تنها درختان عظیم، بلکه کوه‌ها را هم بشکافد.
    • - having cloven hooves
    • - (در جانوران سم‌دار) دارای سم شکاف‌دار
    • - to cleave one's way through thick bushes
    • - (با بریدن شاخ و برگ) راه خود را از میان بته‌های انبوه باز کردن
    • - My tongue clove to the roof of my mouth.
    • - زبانم به سقف دهانم چسبید.
    • - His wet shirt clove to his shivering body.
    • - پیراهن خیس او به بدن لرزانش چسبیده بود.
    • - Sons shall leave their parents and cleave to their wives.
    • - پسران والدین خود را ترک کرده و به زنهای خود خواهند پیوست.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cleave

  1. verb divide, split
    Synonyms: carve, chop, crack, cut, dissect, dissever, disunite, divorce, hack, hew, open, part, pierce, rend, rip, rive, separate, sever, slice, stab, sunder, tear asunder, whack
    Antonyms: join, meld, unite
  2. verb stand by, stick together
    Synonyms: abide by, adhere, agree, associate, attach, be devoted to, be tight with, be true, cling, cohere, combine, freeze to, hold, join, link, remain, stay put, unite

ارجاع به لغت cleave

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cleave» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cleave

لغات نزدیک cleave

پیشنهاد بهبود معانی