فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hack

hæk hæk

گذشته‌ی ساده:

hacked

شکل سوم:

hacked

سوم‌شخص مفرد:

hacks

وجه وصفی حال:

hacking

شکل جمع:

hacks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

بریدن، قطع کردن، تکه‌تکه کردن، قطعه‌قطعه کردن (با روشی خشن)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

The head of the deceased had been hacked.

سر مقتول قطع شده بود.

The butcher hacked off a meat.

قصاب گوشت را تکه‌تکه کرد.

verb - transitive

انگلیسی بریتانیایی ورزش ضربه زدن، زدن، لگد زدن (به پای کسی در فوتبال که خطا است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

She was twice hacked down in the second half of play.

او دوبار در نیمه‌ی دوم بازی لگد خورد.

The opposing team's defender tried to hack the ball away from the attacker.

مدافع تیم حریف سعی کرد توپ را با ضربه زدن از مهاجم دور کند.

verb - transitive

ورزش ضربه زدن (در بازی راگبی)

The rugby player hacked the ball.

بازیکن راگبی به توپ ضربه زد.

The player hacked the ball in the opponent's hands.

بازیکن به توپ در دستان حریف ضربه کرد.

verb - intransitive verb - transitive

ورزش ضربه زدن با خشونت (در گلف)

She hacks at the ball, but it veers off course and lands in the rough.

او به توپ ضربه می‌زند، اما توپ از مسیر منحرف می‌شود و به‌سختی فرود می‌آید.

He hacks the golf ball with all his might.

او با تمام قدرت به توپ گلف ضربه می‌زند.

verb - intransitive verb - transitive

کامپیوتر هک کردن، سرقت کردن، دزدیدن، دستبرد زدن، به‌طور غیر‌مجاز وارد شدن (به اطلاعات کامپیوتر یا تلفن‌همراه)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

مشاهده

The hacker tried to hack my email account.

هکر سعی کرد حساب‌کاربری ایمیل من را هک کند.

He was able to hack into the company's database.

او توانست پایگاه داده‌ی این شرکت را هک کند.

verb - transitive informal

با موفقیت انجام دادن

I tried working on the night shift, but I couldn't hack it.

من سعی کردم در شیفت شب کار کنم، اما نتوانستم آن‌را با موفقیت انجام دهم.

They didn't hack to rescue the trapped animal.

آن‌ها نجات حیوان به‌دام‌افتاده را با موفقیت انجام ندادند.

verb - intransitive

اسب‌سواری کردن (برای تفریح)

Let's hack along this trail and enjoy the scenery.

بیایید در این مسیر اسب‌سواری کنیم و از مناظر لذت ببریم.

He used to hack every weekend, but now he's too busy with work.

او قبلاً آخرهفته‌ها اسب‌سواری می‌کرد، اما الان بیش‌ از حد مشغول کار است.

noun countable

نویسنده‌، روزنامه‌نگار، خبرنگار (که سطح پایینی دارد)

The newspaper hired a hack to write their sports column.

روزنامه یک روزنامه‌نگار ناشی برای نوشتن ستون ورزشی‌اش استخدام کرد.

The hack's articles lacked originality and creativity.

مقالات نویسنده‌ی ناشی فاقد اصالت و خلاقیت بودند.

noun countable

سیاستمدار (به‌ویژه شخصی که مهم نیست)

The hack was easily swayed by special interest groups.

این سیاستمدار به‌راحتی توسط گروه‌های ذینفع خاص تحت‌تأثیر قرار گرفت.

The hack's lack of experience was evident in his poorly thought-out policies.

فقدان تجربه‌ی سیاستمدار در سیاست‌های ضعیف او مشهود بود.

noun countable

اسب کرایه‌ای

The hack was a fun way to explore the countryside.

اسب کرایه‌ای یک راه سرگرم‌کننده برای گشتن در حومه‌ی شهر بود.

My sister loves to go on a hack to clear her mind and enjoy the beauty of nature.

خواهرم دوست دارد با اسب کرایه‌ای برود تا ذهنش را تمیز کند و از زیبایی طبیعت لذت ببرد.

noun countable informal

انگلیسی آمریکایی راننده‌تاکسی

The hack drove erratically through the busy city streets.

راننده‌تاکسی به‌طور نامنظم در خیابان‌های شلوغ شهر حرکت می‌کرد.

The hack took a longer route to increase the fare.

راننده‌تاکسی مسیر طولانی‌تری را برای افزایش کرایه طی کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hack

  1. noun person who does easy work for money
    Synonyms:
    servant hireling slave pro grind drudge lackey workhorse plodder old pro greasy grind
  1. noun taxicab
    Synonyms:
    taxi cab vehicle carriage coach hackney
  1. noun cut without care
    Synonyms:
    cut slash chop clip gash hew fell whack lacerate mangle notch hackle mutilate

ارجاع به لغت hack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hack

لغات نزدیک hack

پیشنهاد بهبود معانی