گذشتهی ساده:
hackedشکل سوم:
hackedسومشخص مفرد:
hacksوجه وصفی حال:
hackingشکل جمع:
hacksبریدن، قطع کردن، تکهتکه کردن، قطعهقطعه کردن (با روشی خشن)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
The head of the deceased had been hacked.
سر مقتول قطع شده بود.
The butcher hacked off a meat.
قصاب گوشت را تکهتکه کرد.
انگلیسی بریتانیایی ورزش ضربه زدن، زدن، لگد زدن (به پای کسی در فوتبال که خطا است)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She was twice hacked down in the second half of play.
او دوبار در نیمهی دوم بازی لگد خورد.
The opposing team's defender tried to hack the ball away from the attacker.
مدافع تیم حریف سعی کرد توپ را با ضربه زدن از مهاجم دور کند.
ورزش ضربه زدن (در بازی راگبی)
The rugby player hacked the ball.
بازیکن راگبی به توپ ضربه زد.
The player hacked the ball in the opponent's hands.
بازیکن به توپ در دستان حریف ضربه کرد.
ورزش ضربه زدن با خشونت (در گلف)
She hacks at the ball, but it veers off course and lands in the rough.
او به توپ ضربه میزند، اما توپ از مسیر منحرف میشود و بهسختی فرود میآید.
He hacks the golf ball with all his might.
او با تمام قدرت به توپ گلف ضربه میزند.
کامپیوتر هک کردن، سرقت کردن، دزدیدن، دستبرد زدن، بهطور غیرمجاز وارد شدن (به اطلاعات کامپیوتر یا تلفنهمراه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کامپیوتر
The hacker tried to hack my email account.
هکر سعی کرد حسابکاربری ایمیل من را هک کند.
He was able to hack into the company's database.
او توانست پایگاه دادهی این شرکت را هک کند.
با موفقیت انجام دادن
I tried working on the night shift, but I couldn't hack it.
من سعی کردم در شیفت شب کار کنم، اما نتوانستم آنرا با موفقیت انجام دهم.
They didn't hack to rescue the trapped animal.
آنها نجات حیوان بهدامافتاده را با موفقیت انجام ندادند.
اسبسواری کردن (برای تفریح)
Let's hack along this trail and enjoy the scenery.
بیایید در این مسیر اسبسواری کنیم و از مناظر لذت ببریم.
He used to hack every weekend, but now he's too busy with work.
او قبلاً آخرهفتهها اسبسواری میکرد، اما الان بیش از حد مشغول کار است.
نویسنده، روزنامهنگار، خبرنگار (که سطح پایینی دارد)
The newspaper hired a hack to write their sports column.
روزنامه یک روزنامهنگار ناشی برای نوشتن ستون ورزشیاش استخدام کرد.
The hack's articles lacked originality and creativity.
مقالات نویسندهی ناشی فاقد اصالت و خلاقیت بودند.
سیاستمدار (بهویژه شخصی که مهم نیست)
The hack was easily swayed by special interest groups.
این سیاستمدار بهراحتی توسط گروههای ذینفع خاص تحتتأثیر قرار گرفت.
The hack's lack of experience was evident in his poorly thought-out policies.
فقدان تجربهی سیاستمدار در سیاستهای ضعیف او مشهود بود.
اسب کرایهای
The hack was a fun way to explore the countryside.
اسب کرایهای یک راه سرگرمکننده برای گشتن در حومهی شهر بود.
My sister loves to go on a hack to clear her mind and enjoy the beauty of nature.
خواهرم دوست دارد با اسب کرایهای برود تا ذهنش را تمیز کند و از زیبایی طبیعت لذت ببرد.
انگلیسی آمریکایی رانندهتاکسی
The hack drove erratically through the busy city streets.
رانندهتاکسی بهطور نامنظم در خیابانهای شلوغ شهر حرکت میکرد.
The hack took a longer route to increase the fare.
رانندهتاکسی مسیر طولانیتری را برای افزایش کرایه طی کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «hack» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hack