آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱ بهمن ۱۴۰۲

    Hack

    hæk hæk

    گذشته‌ی ساده:

    hacked

    شکل سوم:

    hacked

    سوم‌شخص مفرد:

    hacks

    وجه وصفی حال:

    hacking

    شکل جمع:

    hacks

    معنی hack | جمله با hack

    verb - intransitive verb - transitive

    بریدن، قطع کردن، تکه‌تکه کردن، قطعه‌قطعه کردن (با روشی خشن)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی پیشرفته

    مشاهده

    The head of the deceased had been hacked.

    سر مقتول قطع شده بود.

    The butcher hacked off a meat.

    قصاب گوشت را تکه‌تکه کرد.

    verb - transitive

    انگلیسی بریتانیایی ورزش ضربه زدن، زدن، لگد زدن (به پای کسی در فوتبال که خطا است)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    She was twice hacked down in the second half of play.

    او دوبار در نیمه‌ی دوم بازی لگد خورد.

    The opposing team's defender tried to hack the ball away from the attacker.

    مدافع تیم حریف سعی کرد توپ را با ضربه زدن از مهاجم دور کند.

    verb - transitive

    ورزش ضربه زدن (در بازی راگبی)

    The rugby player hacked the ball.

    بازیکن راگبی به توپ ضربه زد.

    The player hacked the ball in the opponent's hands.

    بازیکن به توپ در دستان حریف ضربه کرد.

    verb - intransitive verb - transitive

    ورزش ضربه زدن با خشونت (در گلف)

    She hacks at the ball, but it veers off course and lands in the rough.

    او به توپ ضربه می‌زند، اما توپ از مسیر منحرف می‌شود و به‌سختی فرود می‌آید.

    He hacks the golf ball with all his might.

    او با تمام قدرت به توپ گلف ضربه می‌زند.

    verb - intransitive verb - transitive

    کامپیوتر هک کردن، سرقت کردن، دزدیدن، دستبرد زدن، به‌طور غیر‌مجاز وارد شدن (به اطلاعات کامپیوتر یا تلفن‌همراه)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کامپیوتر

    مشاهده

    The hacker tried to hack my email account.

    هکر سعی کرد حساب‌کاربری ایمیل من را هک کند.

    He was able to hack into the company's database.

    او توانست پایگاه داده‌ی این شرکت را هک کند.

    verb - transitive informal

    با موفقیت انجام دادن

    I tried working on the night shift, but I couldn't hack it.

    من سعی کردم در شیفت شب کار کنم، اما نتوانستم آن‌را با موفقیت انجام دهم.

    They didn't hack to rescue the trapped animal.

    آن‌ها نجات حیوان به‌دام‌افتاده را با موفقیت انجام ندادند.

    verb - intransitive

    اسب‌سواری کردن (برای تفریح)

    Let's hack along this trail and enjoy the scenery.

    بیایید در این مسیر اسب‌سواری کنیم و از مناظر لذت ببریم.

    He used to hack every weekend, but now he's too busy with work.

    او قبلاً آخرهفته‌ها اسب‌سواری می‌کرد، اما الان بیش‌ از حد مشغول کار است.

    noun countable

    نویسنده‌، روزنامه‌نگار، خبرنگار (که سطح پایینی دارد)

    The newspaper hired a hack to write their sports column.

    روزنامه یک روزنامه‌نگار ناشی برای نوشتن ستون ورزشی‌اش استخدام کرد.

    The hack's articles lacked originality and creativity.

    مقالات نویسنده‌ی ناشی فاقد اصالت و خلاقیت بودند.

    noun countable

    سیاستمدار (به‌ویژه شخصی که مهم نیست)

    The hack was easily swayed by special interest groups.

    این سیاستمدار به‌راحتی توسط گروه‌های ذینفع خاص تحت‌تأثیر قرار گرفت.

    The hack's lack of experience was evident in his poorly thought-out policies.

    فقدان تجربه‌ی سیاستمدار در سیاست‌های ضعیف او مشهود بود.

    noun countable

    اسب کرایه‌ای

    The hack was a fun way to explore the countryside.

    اسب کرایه‌ای یک راه سرگرم‌کننده برای گشتن در حومه‌ی شهر بود.

    My sister loves to go on a hack to clear her mind and enjoy the beauty of nature.

    خواهرم دوست دارد با اسب کرایه‌ای برود تا ذهنش را تمیز کند و از زیبایی طبیعت لذت ببرد.

    noun countable informal

    انگلیسی آمریکایی راننده‌تاکسی

    The hack drove erratically through the busy city streets.

    راننده‌تاکسی به‌طور نامنظم در خیابان‌های شلوغ شهر حرکت می‌کرد.

    The hack took a longer route to increase the fare.

    راننده‌تاکسی مسیر طولانی‌تری را برای افزایش کرایه طی کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد hack

    1. noun person who does easy work for money
      Synonyms:
      servant hireling slave pro grind drudge lackey workhorse plodder old pro greasy grind
    1. noun taxicab
      Synonyms:
      taxi cab vehicle carriage coach hackney
    1. noun cut without care
      Synonyms:
      cut slash chop clip gash hew fell whack lacerate mangle notch hackle mutilate

    سوال‌های رایج hack

    گذشته‌ی ساده hack چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده hack در زبان انگلیسی hacked است.

    شکل سوم hack چی میشه؟

    شکل سوم hack در زبان انگلیسی hacked است.

    شکل جمع hack چی میشه؟

    شکل جمع hack در زبان انگلیسی hacks است.

    وجه وصفی حال hack چی میشه؟

    وجه وصفی حال hack در زبان انگلیسی hacking است.

    سوم‌شخص مفرد hack چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد hack در زبان انگلیسی hacks است.

    ارجاع به لغت hack

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hack

    لغات نزدیک hack

    • - hachure
    • - hacienda
    • - hack
    • - hack into someone’s computer
    • - hack it
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    self-determination seldom solidarity same here spectral splentic stand the test of time start from scratch bus start over strongly recommend subconsciously arrange cognation piccalilli عدلیه تفاصیل مبادی آداب پیراهن پرنده پا بلوط بازو آشغال ماهی شمشیری ماهی هادوک ماهی کف‌زی ماهی اسنپر ماهی سی بس ماهی فرشته‌ای
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.