گذشتهی ساده:
lackeyedشکل سوم:
lackeyedسومشخص مفرد:
lackeysوجه وصفی حال:
lackeyingشکل نوشتاری دیگر این لغت: lacquey
پادو، نوکر، فراش، خدمتکار
He played the role of a loyal lackey, hiding his true ambitions.
او نقش یک خدمتکار وفادار را بازی کرد و جاهطلبیهای واقعی خود را پنهان کرد.
a lackey of imperialism
نوکر امپریالیسم
پیروی کردن، نوکری کردن، چاکری کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He always seems to lackey his boss without question.
به نظر میرسد او همیشه بدون هیچ سوالی از رئیس خود پیروی میکند.
He chose to lackey for the powerful politician, hoping for a better future.
او با امید به آیندهای بهتر، برای سیاستمدار قدرتمند نوکری میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lackey» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/lackey