آخرین به‌روزرسانی:

Steward

ˈstuːərd ˈstjuːəd

گذشته‌ی ساده:

stewarded

شکل سوم:

stewarded

سوم‌شخص مفرد:

stewards

وجه وصفی حال:

stewarding

شکل جمع:

stewards

توضیحات:

شکل نوشتاری این لغت در معنای دوم برای جنس مؤنث: stewardess

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

مدیر، مسئول، ناظر، مباشر، سرپرست، نیکدار

our responsibility as stewards of the earth's resources

مسئولیت ما به‌عنوان نیکداران منابع زمین

The steward greeted the guests as they arrived at the event.

مدیر هنگام ورود به مراسم به مهمانان خوش‌آمد گفت.

noun countable

سفر مهماندار (هواپیما یا کشتی)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The steward served drinks and snacks to the passengers on the airplane.

مهماندار در هواپیما برای مسافران نوشیدنی و تنقلات آورد.

The cruise ship steward was responsible for cleaning and maintaining the cabins.

مهماندار کشتی کروز وظیفه‌ی نظافت و نگهداری کابین‌ها را بر عهده داشت.

noun countable

انگلیسی بریتانیایی سرخدمتکار، سرپیشخدمت، کارپرداز

The steward greeted guests at the door and directed them to their tables.

سرخدمتکار جلوی در از مهمانان استقبال کرد و آن‌ها را به‌سمت میزهایشان راهنمایی کرد.

The steward organized a special menu for the club's anniversary celebration.

کارپرداز یک منوی ویژه برای جشن سالگرد باشگاه ترتیب داد.

noun countable

نماینده‌ی اتحادیه‌ی کارگری، نماینده‌ی سندیکا، نماینده‌ی اتحادیه‌ی صنفی

As a steward, he was responsible for addressing workplace grievances.

او به‌عنوان نماینده‌ی اتحادیه‌ی کارگری، مسئول رسیدگی به شکایات محل کار بود.

The steward skillfully negotiated better working conditions for the employees.

نماینده‌ی سندیکا به‌طرز ماهرانه‌ای در مورد شرایط کاری بهتر برای کارگران گفت‌وگو کرد.

verb - intransitive verb - transitive

سرپرستی کردن، به‌عنوان سرپرست خدمت کردن

The CEO must steward the company through times of growth and change.

مدیرعامل باید شرکت را در زمان‌های رشد و تغییر سرپرستی کند.

The captain asked him to steward the ship while he was away.

کاپیتان از او خواست تا زمانی که او غایب است، به‌عنوان سرپرست در کشتی خدمت کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد steward

  1. noun a manager
    Synonyms:
    manager director officer administrator agent keeper guardian foreman attendant custodian purser proctor curator magistrate waiter bailiff reeve shop-steward major-domo seneschal purveyor chamberlain manciple dapifer
  1. noun an attendant
    Synonyms:
    waiter waitress host hostess porter stewardess flight-attendant maitre-d

ارجاع به لغت steward

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «steward» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/steward

لغات نزدیک steward

پیشنهاد بهبود معانی