فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Director

daɪˈrektər dəˈrektə / / daɪ-

شکل جمع:

directors

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

مدیر، سرپرست، سامانگر، هدایت‌کننده، (شرکت‌ها و موسسات و غیره) عضو هیئت مدیره

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

the director of public relations

سرپرست روابط عمومی

She is the director of the budget office.

او مدیر اداره‌ی بودجه است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

board of directors

هیئت مدیره

one of the directors of the company

یکی از اعضای هیئت مدیره‌ی شرکت

noun countable

(سینما و تئاتر و غیره) کارگردان، (ارکستر و غیره) رهبر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

The film's director is from Abadan.

کارگردان فیلم اهل آبادان است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد director

  1. noun manager
    Synonyms:
    boss leader head manager supervisor executive chief controller organizer administrator governor producer player executive officer principal overseer skipper big person top person top dog chair person upstairs key player kingpin helmer

Collocations

director general

مدیر کل، سرسامان‌گر، سرراستار

art director

کارگردان هنری

مدیر هنری

لغات هم‌خانواده director

ارجاع به لغت director

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «director» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/director

لغات نزدیک director

پیشنهاد بهبود معانی