آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۷ مرداد ۱۴۰۴

    Executive

    ɪɡˈzekjətɪv ɪɡˈzekjətɪv

    شکل جمع:

    executives

    صفت تفضیلی:

    more executive

    صفت عالی:

    most executive

    معنی executive | جمله با executive

    noun countable C1

    مدیر اجرایی، مدیر ارشد

    شکل عامیانه‌: exec

    The executive was responsible for leading the company through the crisis.

    آن مدیر اجرایی مسئول هدایت شرکت در دوران بحران بود.

    Most executives earn performance bonuses based on company profits.

    بیشتر مدیران ارشد بر اساس سود شرکت، پاداش عملکرد دریافت می‌کنند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    one of the company's executives

    یکی از مدیران عامل شرکت

    noun countable

    هیئت‌مدیره، شورای اجرایی، کمیته‌ی اجرایی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در اینستاگرام

    The executive decided to postpone the annual conference.

    شورای اجرایی تصمیم گرفت کنفرانس سالانه را به تعویق بیندازد.

    All decisions must be approved by the executive before implementation.

    تمام تصمیمات باید پیش‌از اجرا به تأیید هیئت‌مدیره برسند.

    adjective C1

    اجرایی، مدیریتی، عالی‌رتبه، مناسب برای مدیران ارشد

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

    مشاهده

    Executive decisions are often made without consulting lower-level staff.

    تصمیمات اجرایی اغلب بدون مشورت با کارکنان سطوح پایین‌تر گرفته می‌شوند.

    The company provided its top managers with executive cars.

    شرکت برای مدیران ارشد خود خودروهای ویژه‌ی مدیران فراهم کرد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    executive board

    تابلوی اجرایی

    executive director

    مدیر اجرایی

    adjective

    اجرایی، مجریه (در ساختار حکومتی)

    Executive authority in many countries lies with the prime minister or president.

    در بسیاری از کشورها، قدرت اجرایی در دست نخست‌وزیر یا رئیس‌جمهور است.

    The constitution separates power between the legislative, judicial, and executive branches.

    قانون اساسی قدرت را میان قوای مقننه، قضائیه و مجریه تقسیم می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد executive

    1. adjective administrative
      Synonyms:
      managing managerial governing directing controlling decision-making ruling
    1. noun person who manages an organization
      Synonyms:
      manager leader boss head administrator director officer supervisor chief official businessperson entrepreneur tycoon industrialist CEO management leadership government administration commander brass VIP big wheel heavyweight top brass co governor key player head honcho higher-up head person directorate hierarchy skipper

    لغات هم‌خانواده executive

    • noun
      execution, executor, executioner
    • adjective
      executive, executable
    • verb - transitive
      execute

    سوال‌های رایج executive

    شکل جمع executive چی میشه؟

    شکل جمع executive در زبان انگلیسی executives است.

    صفت تفضیلی executive چی میشه؟

    صفت تفضیلی executive در زبان انگلیسی more executive است.

    صفت عالی executive چی میشه؟

    صفت عالی executive در زبان انگلیسی most executive است.

    ارجاع به لغت executive

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «executive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/executive

    لغات نزدیک executive

    • - execution time
    • - executioner
    • - executive
    • - executive mansion
    • - executive officer
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.