فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hierarchy

ˈhaɪrɑːrki ˈhaɪrɑːki

شکل جمع:

hierarchies

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C2

رتبه‌بندی، سلسله‌بندی، سلسله‌مراتب، مرتبه‌بندی، رده‌بندی

the hierarchy of moral values

رتبه‌بندی ارزش‌های اخلاقی

Our hierarchy of occupation is based on education and skill.

رتبه‌بندی شغل‌های ما بر اساس تحصیلات و مهارت است.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The Pope is on top of the Catholic hierarchy.

پاپ اعظم در بالای سلسله‌مراتب کاتولیک قرار دارد.

The secretaries were at the bottom of our department's hierarchy.

منشی‌ها در رده‌ی پایین رتبه‌بندی اداره‌ی ما بودند.

noun singular

بلندپایگان، عالی‌رتبگان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

His letter offended the country's religious hierarchy.

نامه‌ی او موجب رنجش بلندپایگان مذهبی کشور شد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hierarchy

  1. noun order
    Synonyms:
    position placing grouping ranking scale chain of command pyramid due order echelons pecking order

لغات هم‌خانواده hierarchy

  • noun
    hierarchy

ارجاع به لغت hierarchy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hierarchy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hierarchy

لغات نزدیک hierarchy

پیشنهاد بهبود معانی