فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Scale

skeɪl skeɪl

گذشته‌ی ساده:

scaled

شکل سوم:

scaled

سوم‌شخص مفرد:

scales

وجه وصفی حال:

scaling

شکل جمع:

scales

توضیحات:

شکل نوشتاری معنای چهارم این لغت در انگلیسی بریتانیایی: scales

در انگلیسی بریتانیایی معنای هفتم می‌توان به‌جای scale از limescale استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

اندازه، معیار، درجه، میزان، تعداد

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

The salary scale goes from $60 to $90.

میزان حقوق‌ها از ۶۰ تا ۹۰ دلار است.

the scale of taxation

میزان مالیات‌ها

نمونه‌جمله‌های بیشتر

a wage scale

معیار مزدها

the scale of our losses

میزان ضررهای ما

noun countable uncountable B2

مقیاس

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

decimal scale

مقیاس اعشاری

The map's scale indicated that one inch represented a mile in reality.

مقیاس نقشه نشان داد که یک اینچ نشان‌دهنده‌ی یک مایل در واقعیت است.

noun singular uncountable B2

ابعاد، دامنه

large-scale production of airplanes

تولید هواپیما در ابعاد بزرگ

agriculture on a small scale

کشاورزی در ابعاد کم

noun countable B2

انگلیسی آمریکایی ترازو

He put the watermelon on one scale and the weights on the other.

هندوانه را روی یک ترازو و وزنه‌ها را روی کفه‌ی دیگر گذاشت.

a pair of scales

یک جفت ترازو

نمونه‌جمله‌های بیشتر

bathroom scales

ترازوی حمام (در خانه)

noun countable

موسیقی گام، توالی نت‌های موسیقی

She practiced the musical scale every morning to improve her technique.

او هر روز صبح توالی نت‌های موسیقی را تمرین می‌کرد تا تکنیک خود را بهبود بخشد.

He effortlessly played a descending scale on the piano.

او به‌راحتی یک گام نزولی را روی پیانو می‌نواخت.

noun plural countable

جانورشناسی پولک، فلس

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

These snakes have colorful scales.

این مارها فلس‌های رنگارنگ دارند.

She carefully removed a scale from the snake's shed skin.

او با دقت فلس را از پوست ریخته‌شده‌ی مار جدا کرد.

noun uncountable

رسوب آهک (رسوبی که داخل کتری‌ها، دیگ‌ها و لوله‌کشی‌ها، به‌خصوص برای آب گرم ایجاد می‌شود.)

The plumber discovered a thick scale buildup in the old water heater.

لوله‌کش رسوب آهک ضخیمی را در آب‌گرم‌کن قدیمی پیدا کرد.

The scale inside the kettle made it less efficient at boiling water.

رسوب آهک داخل کتری باعث شد که کارایی آن در جوشاندن آب کمتر شود.

verb - intransitive verb - transitive

پیمودن، بالا رفتن، صعود کردن

The first men to scale mount Everest.

اولین مردانی که از کوه اورست بالا رفتند.

This tree scales no more than 30 meters.

این درخت بیش از ۳۰ متر نیست.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to scale a castle wall

از دیوار قلعه بالا رفتن

verb - transitive

پزشکی (دندان را) جرم‌گیری کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده

The dentist will scale your teeth to remove tartar and plaque.

دندان‌پزشک دندان‌های شما را جرم‌گیری می‌کند تا جرم و پلاک را از بین ببرد.

I always feel refreshed after the hygienist scales my teeth.

من همیشه بعداز اینکه متخصص بهداشت دندان‌هایم را جرم‌گیری می‌کند، احساس شادابی می‌کنم.

noun countable

طبقه‌بندی، دسته‌بندی، رتبه‌بندی، درجه‌بندی

the social scale

طبقه‌بندی اجتماعی

the binary scale

دسته‌بندی دوگانه

noun countable

درجه‌بندی، مدرج‌شدگی (اعداد روی درجه‌ی گرماسنج و غیره)

This ruler has scales both in centimeter and in inches.

این خط‌کش برحسب سانتی‌متر و اینچ مدرج شده است.

the scale on a thermometer

درجه‌بندی روی دماسنج

noun uncountable

تناسب، نسبت

a scale model of a building

تناسب ساختمان با ابعاد کوچک‌تر (ولی با نسبت‌های همانند)

a scale of one inch to a mile

به نسبت یک اینچ به یک مایل

verb - intransitive verb - transitive

(با ترازو) وزن کردن، توزین کردن

She had to scale the fish before preparing it for dinner.

او باید ماهی را قبل‌از اینکه برای شام آماده کند، وزن کند.

Please scale the vegetables before cooking them.

لطفاً قبل‌از پختن سبزیجات، آن‌ها را با ترازو وزن کنید.

noun uncountable

پزشکی پوسته‌ریزی

The doctor examined the patient's skin for any signs of scale.

پزشک پوست بیمار را از نظر وجود هرگونه پوسته‌ریزی بررسی کرد.

After the treatment, the scale began to fall off the affected area.

پس‌از درمان، پوسته‌ریزی از ناحیه‌ی آسیب‌دیده شروع به ریختن کرد.

noun countable uncountable

گیاه‌شناسی پولک برگ، پولک برگه (که شکوفه را می پوشاند)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی گیاه‌شناسی

مشاهده

Each scale unfolds delicately as the plant begins to grow.

وقتی گیاه شروع به رشد می‌کند، هر پولک برگ با ظرافت باز می‌شود.

The vibrant color of the scale adds beauty to the young plant.

رنگ جذاب پولک برگ به گیاه جوان زیبایی می‌بخشد.

noun countable

پوشاک زره پولک‌دار

He felt invincible in his newly forged scale.

او در زره‌های پولک‌داری که به‌تازگی ساخته شده بود، احساس شکست‌ناپذیری می‌کرد.

The craftsmanship of the scale armor was truly remarkable.

ساخت زره پولک‌دار واقعاً قابل توجه بود.

noun countable

حشره‌شناسی شپشک، حشره‌ی فلس‌دار

The tiny scale was barely visible to the naked eye.

شپشک کوچک به‌سختی با چشم غیرمسلح قابل مشاهده بود.

Infestations of scale can weaken plants and hinder growth.

هجوم حشره‌ی فلس‌دار می‌تواند گیاهان را ضعیف کرده و رشد را متوقف کند.

noun countable uncountable

بیماری شپشک، آلودگی شپشک

Farmers are struggling to control the scale that threatens their crops.

کشاورزان درحال مبارزه برای کنترل آلودگی شپشک هستند که محصولات آن‌ها را تهدید می‌کند.

The gardener noticed a sticky residue, a sign of scale affecting the shrubs.

باغبان متوجه قسمت‌های چسبناکی شد که نشانه‌ای از بیماری شپشک بوته‌ها بود.

verb - intransitive verb - transitive

فلس‌گیری کردن

You can scale a fish with a knife.

می‌توانی ماهی را با چاقو فلس‌گیری کنی.

The chef taught us how to scale the shrimp properly.

سرآشپز به ما یاد داد که چگونه میگو را به‌درستی فلس‌گیری کنیم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

In this poem, she scales new artistic heights.

در این شعر به تعالی هنری جدیدی دست می‌یابد.

verb - transitive

سر خوردن، لغزیدن، عبور کردن، رد شدن

He decided to scale a smooth stone across the lake.

او تصمیم گرفت از یک سنگ صاف در میان دریاچه عبور کند.

The boy loves to scale flat rocks into the river on sunny days.

پسر دوست دارد در روزهای آفتابی از صخره‌های مسطح به داخل رودخانه سر بخورد.

noun countable uncountable

حداقل دستمزد

Workers demanded a review of the scale in their industry.

کارگران خواستار بازنگری حداقل دستمزد در صنعت خود شدند.

The company adjusted the pay scale to attract more qualified candidates.

این شرکت حداقل دستمزد پرداخت را تنظیم کرد تا نامزدهای واجد شرایط بیشتری را جذب کند.

noun countable

آزمون هوش

The teacher used a scale to assess her students' reading abilities.

معلم از آزمون هوشی برای ارزیابی توانایی خواندن دانش‌آموزانش استفاده کرد.

Each student received a score on the scale after completing the exam.

هر دانش‌آموز پس‌از اتمام امتحان، نمره‌ای در آزمون هوش دریافت کرد.

noun countable

قدیمی نردبان، پلکان (هر وسیله‌ای برای بالا رفتن)

The climber carefully checked his scale before beginning the ascent.

کوه‌نورد قبل‌از شروع بالا رفتن، پلکان خود را به‌دقت بررسی کرد.

She climbed the scale to reach the roof.

او از نردبان بالا رفت تا به پشت‌بام برسد.

verb - intransitive verb - transitive

(با نردبان یا هر وسیله‌ای) بالا رفتن، صعود کردن

The climber decided to scale the steep cliff without any gear.

کوه‌نورد تصمیم گرفت بدون هیچ وسیله‌ای از صخره‌ی شیب‌دار بالا برود.

They watched as the cat skillfully scaled the fence.

آن‌ها نگاه کردند که گربه به‌طرز ماهرانه‌ای از حصار بالا می‌رود.

verb - transitive

تنظیم کردن، سازگار کردن

Production is scaled to consumption.

تولید برحسب مصرف تنظیم شده است.

The architect will scale the design to fit the new regulations.

معمار طرح را متناسب با مقررات جدید تنظیم خواهد کرد.

verb - intransitive verb - transitive

اندازه‌گیری کردن، کم یا زیاد کردن

They have scaled down the output of the mine.

محصول معدن را کم کرده‌اند.

to scale up imports

واردات را زیاد کردن

verb - intransitive verb - transitive

مدرج کردن

He will scale the data points to fit the new graph.

او نقاط داده را متناسب با نمودار جدید مدرج می‌کند.

Artists often scale their designs to fit different formats.

هنرمندان اغلب طرح‌های خود را متناسب با فرمت‌های مختلف مدرج می‌کنند.

noun countable uncountable

قدیمی صعود، بالاروی

The team practiced their strategy for the difficult scale ahead.

تیم استراتژی خود را برای صعود دشوار پیش‌رو تمرین کرد.

The team devised a plan to conquer the daunting scale ahead.

این تیم نقشه‌ای برای غلبه بر صعود دلهره‌آور پیش‌رو طراحی کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scale

  1. noun graduated system
    Synonyms:
    system order sequence progression hierarchy ranking gradation range extent proportion ratio rate series calibration computation degrees ladder pecking order gamut reach register rule scope spectrum spread steps way
  1. noun thin covering, skin
    Synonyms:
    layer film plate lamina flake scurf incrustation
  1. verb ascend, climb
    Synonyms:
    go up climb mount escalate surmount clamber escalade
    Antonyms:
    descend
  1. verb measure
    Synonyms:
    gauge estimate compare compute size adjust regulate balance calibrate proportion graduate prorate

Phrasal verbs

scale up

افزایش دادن، بالا بردن، رشد کردن، گسترش دادن

scale back

کاهش دادن، کم کردن

Collocations

in scale

طبق مقیاس و نسبت‌های معین، با تناسب

out of scale

بی‌تناسب، مخالف با مقیاس و نسبت‌های معین

the scales of justice

ترازوی عدالت

sliding scale

معیار متناسب‌سازی

Idioms

turn the scales

تعیین کردن، تصمیم گرفتن، معین کردن، معلوم کردن

ارجاع به لغت scale

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scale» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scale

لغات نزدیک scale

پیشنهاد بهبود معانی