Scald

skɒːld skɔːld
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adjective adverb
با آب گرم سوزاندن، آب جوش ریختن روی، تاول‌زده کردن، تاول، اثر آب جوش بر روی پوست، سوختگی، آب‌پز کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The samovar fell on Mahvash and scalded half of her body.
- سماور روی مهوش افتاد و نیمی از تن او را سوزاند.
- scalding water
- آب داغ
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scald

  1. verb Subject to harsh criticism
    Synonyms: burn, char, blanch, parboil, blister, criticize, excoriate, heat, scorch, whip

ارجاع به لغت scald

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scald» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scald

لغات نزدیک scald

پیشنهاد بهبود معانی