با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Scorch

skɔːrtʃ skɔːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scorched
  • شکل سوم:

    scorched
  • سوم شخص مفرد:

    scorches
  • وجه وصفی حال:

    scorching
  • شکل جمع:

    scorches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    سوزاندن (پارچه و غیره)
    • - She scorched my shirt while ironing it.
    • - هنگام اتوکشی پیراهن مرا سوزاند.
    • - The hot sun scorched my skin.
    • - آفتاب داغ پوستم را سوزاند.
  • verb - intransitive informal
    انگلیسی بریتانیایی مثل برق رفتن (ماشین و موتورسیکلت و غیره)
    • - He scorched through the streets in his sleek sports car.
    • - او با ماشین اسپرت شیک خود در خیابان‌ها مثل برق می‌رفت.
    • - The motorcycle scorching down the highway left a trail of dust behind it.
    • - موتورسیکلتی که در بزرگراه مثل برق می‌رفت، ردی از گردوغبار پشت سرش بر جای گذاشت.
  • noun
    سوختگی، جای سوختگی
    • - The scorch on the wall was evidence of a previous fire in the building.
    • - جای سوختگی روی دیوار نشانه‌ی آتش‌سوزی قبلی در ساختمان بود.
    • - The scorch from the hot iron left a small mark on the fabric.
    • - سوختگی ناشی از اتوی داغ رد کوچکی روی پارچه باقی گذاشت.
  • verb - intransitive verb - transitive
    پژمرده کردن، پژمرده شدن، خشک کردن، خشکاندن، خشک شدن (گیاه و غیره)
    • - The long drought had scorched the leaves of the trees.
    • - خشکسالی ممتد برگ‌های درختان را پژمرده کرده بود.
    • - The intense heat from the sun scorched the leaves of the plants.
    • - گرمای شدید خورشید برگ‌های گیاهان را خشک کرد.
  • verb - intransitive
    سوختن (سطح و غذا و غیره)
    • - One side of the kebab was scorched and the other side was raw.
    • - یک طرف کباب سوخته و طرف دیگر آن خام بود.
  • verb - intransitive verb - transitive informal
    شدیداً انتقاد کردن، شدیداً مورد انتقاد قرار گرفتن
    • - He scorched the court.
    • - شدیداً از دادگاه انتقاد کرد.
    • - The critics scorched the new movie for its lackluster plot and poor acting.
    • - منتقدان از فیلم جدید به دلیل طرح خسته‌کننده و بازی ضعیف شدیداً انتقاد کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد scorch

  1. verb burn
    Synonyms: bake, blacken, blister, broil, char, cook, melt, parch, roast, scald, sear, seethe, shrivel, simmer, singe, stale, stew, swelter, wither
    Antonyms: freeze

Collocations

  • scorched earth policy

    (در جنگ) سیاست خراب کردن و سوزاندن همه‌چیز به‌ویژه مزارع گندم و غیره در جلوی قشون دشمن

Idioms

ارجاع به لغت scorch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scorch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/scorch

لغات نزدیک scorch

پیشنهاد بهبود معانی