فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Parch

pɑːrtʃ pɑːtʃ

گذشته‌ی ساده:

parched

شکل سوم:

parched

سوم‌شخص مفرد:

parches

وجه وصفی حال:

parching

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

برشته کردن، بریان کردن، نیم‌سوز کردن، خشک شدن (با حرارت)، تفتیدن، آفتاب‌سوخته کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

She parched the almonds and put them in a plate.

بادام‌ها را بو داد و در بشقاب قرار داد.

It hasn't rained for a long time and the fields are parched.

مدتهاست باران نیامده و دشتها خشک خشک هستند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Give me some cold water; I'm parched.

قدری آب سرد بده که خیلی تشنه‌ام.

the parched ones of Karballa

تشنه لبان کربلا

The desert sun had parched and browned his skin.

آفتاب صحرا پوست او را خشک و پژمرده و قهوه‌ای کرده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parch

  1. verb dry, burn
    Synonyms:
    burn dry up brown scorch sear shrivel wither dehydrate stale blister evaporate desiccate make thirsty exsiccate
    Antonyms:
    wet moisten dampen

ارجاع به لغت parch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/parch

لغات نزدیک parch

پیشنهاد بهبود معانی