گذشتهی ساده:
moistenedشکل سوم:
moistenedسومشخص مفرد:
moistensوجه وصفی حال:
moisteningترکردن، نمدار کردن، ترشدن، مرطوب شدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He kept moistening his swollen lips with his tongue.
او مرتباً با زبان لبهای متورم خود را تر میکرد.
moisten the clothes before ironing them
پیش از اطو زدن لباسها را نم بزن
The soil was moistened by rain.
باران زمین را تر کرده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «moisten» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/moisten