به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Moisten

ˈmɔɪsn ˈmɔɪsn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    moistened
  • شکل سوم:

    moistened
  • سوم شخص مفرد:

    moistens
  • وجه وصفی حال:

    moistening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    ترکردن، نم‌دار کردن، ترشدن، مرطوب شدن
    • - He kept moistening his swollen lips with his tongue.
    • - او مرتباً با زبان لب‌های متورم خود را تر می‌کرد.
    • - moisten the clothes before ironing them
    • - پیش از اطو زدن لباسها را نم بزن
    • - The soil was moistened by rain.
    • - باران زمین را تر کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد moisten

  1. verb make wet, damp
    Synonyms: bathe, bedew, dampen, dip, drench, humidify, lick, mist, moisturize, rain on, rinse, saturate, shower, soak, sog, sop, splash, splatter, spray, sprinkle, squirt, steam, steep, wash, water, water down, waterlog, wet
    Antonyms: dry

ارجاع به لغت moisten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moisten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moisten

لغات نزدیک moisten

پیشنهاد بهبود معانی