گذشتهی ساده:
mistedشکل سوم:
mistedوجه وصفی حال:
mistingشکل جمع:
mistsمه، تنکمه، مه رقیق
The sun came out and the morning mist disappeared.
آفتاب برآمد و مه بامدادی ناپدید شد.
Heavy mist hung in the valley and obscured the mountains.
مه سنگینی دره را فراگرفته و کوهها را تار کرده بود.
بخار (روی آیینه و شیشه و غیره که دیدن را دشوار میکند)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The mist on the bathroom mirror made it difficult to see my reflection.
بخار روی آیینهی حمام دیدن انعکاس خودم را سخت کرده بود.
The mist on the window obscured the view of the street outside.
بخار روی پنجره منظرهی خیابان بیرون را پنهان کرده بود.
مجازی مه، غبار
My thoughts were wrapped in mist and I could not make them coherent.
افکارم در مه فرو رفته بود و نمیتوانستم آن را سامان دهم.
The mist of rumors enveloped the truth.
غبار شایعات حقیقت را دربرگرفت.
قطرهی غبارمانند (عطر و غیره)
The cool mist of the body spray left a refreshing scent on her skin.
قطرهی غبارمانند خنک اسپری بدن رایحهای باطراوت روی پوست او بر جا گذاشت.
She sprayed a mist of perfume on her hair.
افشانهای از عطر را به سر خود پاشید.
مشروب روی یخ ترکخورده
He requested a mist.
مشروب روی یخ ترکخورده را درخواست کرد.
The bartender skillfully prepared a mist.
متصدی بار مشروب روی یخ ترکخورده را استادانه آماده کرد.
مهآلود کردن، مهزده کردن، مهآلود شدن، مه گرفتن
As the temperature dropped, the field began to mist.
با کاهش دما، مزرعه شروع به مهآلود شدن کرد.
During the early morning hours, the lake misted.
در ساعات اولیهی صبح، دریاچه مه گرفت.
Their breathing misted up the windows.
نفسکشیدن آنها پنجرهها را مهزده کرد.
The water boiled and misted up the air of the room.
آب جوشید و هوای اتاق را مهآلود کرد.
بخار گرفتن، بخار کردن (آیینه و شیشه و غیره)، تار شدن (چشم)
The camera lens misted.
لنز بخار گرفت.
Her eyes misted.
چشمانش تار شد.
The bathroom mirror misted up after she took a hot shower.
آیینهی حمام بعد از اینکه دوش آب گرم گرفت، بخار کرد.
misted windows
پنجرههای بخارگرفته
گیاهشناسی مهپاشی کردن، پاشیدن (روی گیاه)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی گیاهشناسی
The gardener began to mist the delicate orchids.
باغبان شروع به مهپاشی کردن ارکیدههای ظریف کرد.
She misted flower leaves with a sprayer.
او با افشانه روی برگ گلها آب میپاشید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mist» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mist