گذشتهی ساده:
blurredشکل سوم:
blurredسومشخص مفرد:
blursوجه وصفی حال:
blurringتاری، محوشدگی، تصویر محو
In very fast speeds everything becomes a blur.
در سرعتهای خیلی زیاد همه چیز به نظر محو میآید.
After the accident, his vision was a blur for several minutes.
بعداز تصادف، دید او برای چند دقیقه کاملاً تار بود.
ابهام، گنگی، خاطرهی محو
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Time has turned that painful experience into a vague blur.
گذر زمان، آن تجربهی دردناک را به خاطرهای مبهم تبدیل کرده است.
The explanation was so complex that the main idea remained a blur.
توضیح آنقدر پیچیده بود که ایدهی اصلی در حالت گنگی باقی ماند.
محو شدن، محو کردن، تار شدن، تار کردن، نامشخص شدن، ناواضح شدن
The child had smeared paint over the picture and had blurred its details.
کودک روی عکس رنگ مالیده بود و جزئیات آن را محو کرده بود.
The picture you took is blurred.
عکسی که انداختی تار است.
Tears blurred his vision.
اشک دید او را مختل کرد.
محو کردن، کمرنگ کردن، مبهم کردن، درهمآمیختن، نامشخص کردن
The line between art and reality became blurred in his mind.
حدفاصل بین هنر و واقعیت از ذهن او زدوده شده بود.
His explanation blurred the truth instead of clarifying it.
توضیح او بهجای روشن کردن موضوع، حقیقت را مبهم کرد.
گذشتهی ساده blur در زبان انگلیسی blurred است.
شکل سوم blur در زبان انگلیسی blurred است.
وجه وصفی حال blur در زبان انگلیسی blurring است.
سومشخص مفرد blur در زبان انگلیسی blurs است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «blur» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/blur