Blur

blɜːr blɜː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blurred
  • شکل سوم:

    blurred
  • سوم‌شخص مفرد:

    blurs
  • وجه وصفی حال:

    blurring
  • شکل جمع:

    blurs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
لکه، تیرگی، منظره مه‌آلود، لک کردن، تیره کردن، محو کردن، نامشخص به‌نظر آمدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Tears blurred his vision.
- اشک دید او را مختل کرد.
- The picture you took is blurred.
- عکسی که انداختی تار است.
- The line between art and reality became blurred in his mind.
- حدفاصل بین هنر و واقعیت از ذهن او زدوده شده بود.
- In very fast speeds everything becomes a blur.
- در سرعت‌های خیلی زیاد همه چیز به نظر محو می‌آید.
- The child had smeared paint over the picture and had blurred its details.
- کودک روی عکس رنگ مالیده بود و جزئیات آن را محو کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blur

  1. verb cloud, fog
    Synonyms: becloud, bedim, befog, blear, blind, darken, daze, dazzle, dim, glare, make hazy, make indistinct, make vague, mask, muddy, obscure, shade, soften
    Antonyms: clear, uncloud, unsmudge
  2. verb make dirty
    Synonyms: besmear, blemish, blot, discolor, smear, smudge, spot, stain, taint, tarnish
    Antonyms: clarify, clean, cleanse, purify

ارجاع به لغت blur

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blur» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blur

لغات نزدیک blur

پیشنهاد بهبود معانی