فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Mask

mæsk mɑːsk

گذشته‌ی ساده:

masked

شکل سوم:

masked

سوم‌شخص مفرد:

masks

وجه وصفی حال:

masking

شکل جمع:

masks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2

ماسک، صورت‌پوش، رخ‌پوش

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

The bank robbers were wearing masks.

سارقان بانک ماسک زده بودند.

The soldier put on his gas mask before entering the contaminated area.

این سرباز پیش از ورود به منطقه‌ی آلوده صورت‌پوش ضد گاز خود را به صورت زد.

noun countable

ماسک (کرم یا لایه‌ای از مواد که مدتی روی پوست باقی می‌ماند و سپس برداشته می‌شود تا ظاهر و احساس بهتری به پوست بدهد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

She applied a mask to her face before bed.

او پیش از خواب به صورتش ماسک زد.

The clay mask helped to unclog her pores and reduce acne.

ماسک خاک رس به باز کردن منافذ پوست و کاهش آکنه کمک کرد.

noun countable

مجازی نقاب

Her friendship was no more than a mask.

دوستی او نقابی بیش نبود.

Behind his mask of humor, he was struggling with inner turmoil.

پشت نقاب شوخ‌طبعی‌اش، با آشفتگی درونی دست‌وپنجه نرم می‌کرد.

noun countable

جانورشناسی بخش متمایز (در اطراف چشم حیوان یا پرنده که رنگ آن با رنگ بقیه‌ی صورت متفاوت است)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

The raccoon had a black mask around its eyes.

راکون بخش متمایز مشکی‌ای دور چشمانش داشت.

The cat had a white mask.

گربه بخش متمایز سفیدرنگی داشت.

verb - transitive

پوشاندن، مخفی کردن، پنهان کردن، نهان کردن (از دید)

The entrance was masked by layers of heavy drapes.

ورودی با پرده‌های ضخیم پوشانده شده بود.

Trees masked the white house.

درختان خانه‌ی سفید را مخفی کرده بودند.

verb - transitive

نامحسوس کردن (صدا یا مزه یا بو و غیره)

Vinegar masks undesirable flavors.

سرکه مزه‌های ناخوشایند را نامحسوس می‌کند.

She masked the smell with a scented candle.

او بو را با شمع معطر نامحسوس کرد.

verb - transitive

مجازی پنهان کردن، مخفی کردن (انگیزه و احساسات و غیره)

He had masked his hatred.

او تنفر خود را پنهان کرده بود.

She tried to mask her disappointment with a forced smile.

سعی کرد با لبخند زورکی ناامیدی‌اش را مخفی کند.

noun countable

قالب صورت

The forensic sculptor meticulously crafted a mask.

مجسمه‌ساز پزشکی قانونی قالب صورت ساخت.

The art exhibit showcased a collection of masks from various cultures around the world.

این نمایشگاه هنری مجموعه‌ای از قالب‌های صورت از فرهنگ‌های مختلف در سراسر جهان را به نمایش گذاشت.

verb - transitive

پوشاندن (چیزی) (برای حفاظت)

She carefully masked the surface of the table.

او با دقت سطح میز را پوشانده بود.

He masked the surfaces of the tiles to prevent any damage.

او سطوح کاشی‌ها را پوشانده بود تا از هر گونه آسیبی جلوگیری کند.

verb - transitive

ماسک زدن، نقاب زدن، رخ‌پوش زدن

Three masked men robbed the bank.

سه مرد که ماسک زده بودند به بانک دستبرد زدند.

They masked themselves and went to the party.

آن‌ها رخ‌پوش زدند و به مهمانی رفتند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mask

  1. noun false face, cover
    Synonyms:
    appearance show cover pretense disguise front guise cloak veil pose facade blind screen simulation air affectation posture semblance dissembling dissimulation masquerade camouflage cover-up pretext beard put-on aspect domino veneer visage disguisement visor fig leaf window dressing
  1. verb disguise
    Synonyms:
    hide conceal cover veil cloak dissemble camouflage screen protect shield defend guard cover up obscure dissimulate dress up beard front safeguard secrete
    Antonyms:
    reveal uncover unmask

ارجاع به لغت mask

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mask» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mask

لغات نزدیک mask

پیشنهاد بهبود معانی