با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Mask

mæsk mɑːsk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    masked
  • شکل سوم:

    masked
  • سوم‌شخص مفرد:

    masks
  • وجه وصفی حال:

    masking
  • شکل جمع:

    masks

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
ماسک، صورت‌پوش، رخ‌پوش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The bank robbers were wearing masks.
- سارقان بانک ماسک زده بودند.
- The soldier put on his gas mask before entering the contaminated area.
- این سرباز پیش از ورود به منطقه‌ی آلوده صورت‌پوش ضد گاز خود را به صورت زد.
noun countable
ماسک (کرم یا لایه‌ای از مواد که مدتی روی پوست باقی می‌ماند و سپس برداشته می‌شود تا ظاهر و احساس بهتری به پوست بدهد)
- She applied a mask to her face before bed.
- او پیش از خواب به صورتش ماسک زد.
- The clay mask helped to unclog her pores and reduce acne.
- ماسک خاک رس به باز کردن منافذ پوست و کاهش آکنه کمک کرد.
noun countable
مجازی نقاب
- Her friendship was no more than a mask.
- دوستی او نقابی بیش نبود.
- Behind his mask of humor, he was struggling with inner turmoil.
- پشت نقاب شوخ‌طبعی‌اش، با آشفتگی درونی دست‌وپنجه نرم می‌کرد.
noun countable
جانورشناسی بخش متمایز (در اطراف چشم حیوان یا پرنده که رنگ آن با رنگ بقیه‌ی صورت متفاوت است)
- The raccoon had a black mask around its eyes.
- راکون بخش متمایز مشکی‌ای دور چشمانش داشت.
- The cat had a white mask.
- گربه بخش متمایز سفیدرنگی داشت.
verb - transitive
پوشاندن، مخفی کردن، پنهان کردن، نهان کردن (از دید)
- The entrance was masked by layers of heavy drapes.
- ورودی با پرده‌های ضخیم پوشانده شده بود.
- Trees masked the white house.
- درختان خانه‌ی سفید را مخفی کرده بودند.
verb - transitive
نامحسوس کردن (صدا یا مزه یا بو و غیره)
- Vinegar masks undesirable flavors.
- سرکه مزه‌های ناخوشایند را نامحسوس می‌کند.
- She masked the smell with a scented candle.
- او بو را با شمع معطر نامحسوس کرد.
verb - transitive
مجازی پنهان کردن، مخفی کردن (انگیزه و احساسات و غیره)
- He had masked his hatred.
- او تنفر خود را پنهان کرده بود.
- She tried to mask her disappointment with a forced smile.
- سعی کرد با لبخند زورکی ناامیدی‌اش را مخفی کند.
noun countable
قالب صورت
- The forensic sculptor meticulously crafted a mask.
- مجسمه‌ساز پزشکی قانونی قالب صورت ساخت.
- The art exhibit showcased a collection of masks from various cultures around the world.
- این نمایشگاه هنری مجموعه‌ای از قالب‌های صورت از فرهنگ‌های مختلف در سراسر جهان را به نمایش گذاشت.
verb - transitive
پوشاندن (چیزی) (برای حفاظت)
- She carefully masked the surface of the table.
- او با دقت سطح میز را پوشانده بود.
- He masked the surfaces of the tiles to prevent any damage.
- او سطوح کاشی‌ها را پوشانده بود تا از هر گونه آسیبی جلوگیری کند.
verb - transitive
ماسک زدن، نقاب زدن، رخ‌پوش زدن
- Three masked men robbed the bank.
- سه مرد که ماسک زده بودند به بانک دستبرد زدند.
- They masked themselves and went to the party.
- آن‌ها رخ‌پوش زدند و به مهمانی رفتند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mask

  1. noun false face, cover
    Synonyms: affectation, air, appearance, aspect, beard, blind, camouflage, cloak, concealment, cover-up, disguise, disguisement, dissembling, dissimulation, domino, facade, fig leaf, front, guise, hood, masquerade, pose, posture, pretense, pretext, put-on, screen, semblance, show, simulation, veil, veneer, visage, visor, window dressing
  2. verb disguise
    Synonyms: beard, camouflage, cloak, conceal, cover, cover up, defend, dissemble, dissimulate, dress up, front, guard, hide, obscure, protect, safeguard, screen, secrete, shield, veil
    Antonyms: reveal, uncover, unmask

ارجاع به لغت mask

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mask» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mask

لغات نزدیک mask

پیشنهاد بهبود معانی