گذشتهی ساده:
maskedشکل سوم:
maskedسومشخص مفرد:
masksوجه وصفی حال:
maskingشکل جمع:
masksماسک، صورتپوش، رخپوش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
The bank robbers were wearing masks.
سارقان بانک ماسک زده بودند.
The soldier put on his gas mask before entering the contaminated area.
این سرباز پیش از ورود به منطقهی آلوده صورتپوش ضد گاز خود را به صورت زد.
ماسک (کرم یا لایهای از مواد که مدتی روی پوست باقی میماند و سپس برداشته میشود تا ظاهر و احساس بهتری به پوست بدهد)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She applied a mask to her face before bed.
او پیش از خواب به صورتش ماسک زد.
The clay mask helped to unclog her pores and reduce acne.
ماسک خاک رس به باز کردن منافذ پوست و کاهش آکنه کمک کرد.
مجازی نقاب
Her friendship was no more than a mask.
دوستی او نقابی بیش نبود.
Behind his mask of humor, he was struggling with inner turmoil.
پشت نقاب شوخطبعیاش، با آشفتگی درونی دستوپنجه نرم میکرد.
جانورشناسی بخش متمایز (در اطراف چشم حیوان یا پرنده که رنگ آن با رنگ بقیهی صورت متفاوت است)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
The raccoon had a black mask around its eyes.
راکون بخش متمایز مشکیای دور چشمانش داشت.
The cat had a white mask.
گربه بخش متمایز سفیدرنگی داشت.
پوشاندن، مخفی کردن، پنهان کردن، نهان کردن (از دید)
The entrance was masked by layers of heavy drapes.
ورودی با پردههای ضخیم پوشانده شده بود.
Trees masked the white house.
درختان خانهی سفید را مخفی کرده بودند.
نامحسوس کردن (صدا یا مزه یا بو و غیره)
Vinegar masks undesirable flavors.
سرکه مزههای ناخوشایند را نامحسوس میکند.
She masked the smell with a scented candle.
او بو را با شمع معطر نامحسوس کرد.
مجازی پنهان کردن، مخفی کردن (انگیزه و احساسات و غیره)
He had masked his hatred.
او تنفر خود را پنهان کرده بود.
She tried to mask her disappointment with a forced smile.
سعی کرد با لبخند زورکی ناامیدیاش را مخفی کند.
قالب صورت
The forensic sculptor meticulously crafted a mask.
مجسمهساز پزشکی قانونی قالب صورت ساخت.
The art exhibit showcased a collection of masks from various cultures around the world.
این نمایشگاه هنری مجموعهای از قالبهای صورت از فرهنگهای مختلف در سراسر جهان را به نمایش گذاشت.
پوشاندن (چیزی) (برای حفاظت)
She carefully masked the surface of the table.
او با دقت سطح میز را پوشانده بود.
He masked the surfaces of the tiles to prevent any damage.
او سطوح کاشیها را پوشانده بود تا از هر گونه آسیبی جلوگیری کند.
ماسک زدن، نقاب زدن، رخپوش زدن
Three masked men robbed the bank.
سه مرد که ماسک زده بودند به بانک دستبرد زدند.
They masked themselves and went to the party.
آنها رخپوش زدند و به مهمانی رفتند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «mask» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/mask