نقاب برداشتن از، چیزی را آشکار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The spy was unmasked by his wife.
هویت واقعی آن جاسوس توسط زنش فاش شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unmask» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unmask