فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unmarried

ˌʌnˈmærid ˌʌnˈmærid
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • adjective C1
    غیرمتأهل، عروسی‌نکرده
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unmarried

  1. adjective not presently wed
    Synonyms: bachelor, eligible, husbandless, single, sole, spouseless, unattached, uncoupled, unwed, unwedded, widowed, wifeless
    Antonyms: married, wed

ارجاع به لغت unmarried

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unmarried» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unmarried

لغات نزدیک unmarried

پیشنهاد بهبود معانی