-
Adjective
متأهل، همسردار
-
- a rich married man
- - مردی متاهل و ثروتمند
-
- He has been married for several years.
- - او چندین سال است که ازدواج کرده است.
-
Adjective
وابسته به زناشویی، ازدواجی، نکاحی
-
- married life
- - زندگی زناشویی
-
Adjective
هم بسته، هم پیوند، هم آمیخته، پیوسته، متحد
-
Noun
شخص ازدواج کرده، آدم همسردار
-
- young marrieds
- - جوانان همسردار
-
- Young marrieds moving into their first home.
- - جوانان ازدواج کرده به اولین خانهی خود نقل مکان کردند.