متأهل، همسردار، شوهردار (زن)، زندار (مرد)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
She is a dedicated married woman who puts her family first.
او زن متاهل فداکاری است که خانوادهی خود را در اولویت قرار میدهد.
The married man always wears his wedding ring.
مرد زندار حلقهی ازدواجش را همیشه در دست دارد.
مربوط به ازدواج، مربوط به زناشویی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
married life
زندگی زناشویی
The newlyweds enjoyed their first days of married bliss.
تازهازدواجکردهها از نخستین روزهای شادکامی ازدواجشان لذت بردند.
همبسته، همپیوند، همآمیخته، پیوسته، متحد
The two organizations formed a married partnership to advocate for social justice.
این دو سازمان برای حمایت از عدالت اجتماعی شراکت پیوستهای را تشکیل دادند.
married countries
کشورهای همبسته
شخص ازدواجکرده، آدم همسردار
Young marrieds moving into their first home.
جوانان ازدواجکرده به اولین خانهی خود نقلمکان کردند.
young marrieds
جوانان همسردار
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «married» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/married