گذشتهی ساده:
marriedشکل سوم:
marriedسومشخص مفرد:
marriesوجه وصفی حال:
marryingعروسی کردن (با)، ازدواج کردن، شوهر دادن
I love her (him) and I am going to marry her (him).
او را دوست دارم و با او ازدواج خواهم کرد.
All his children are married.
همهی فرزندان او ازدواج کردهاند.
Will you marry me?
زن من (شوهر من) میشوی؟
She wants to marry a rich man.
او میخواهد با مرد پولداری ازدواج کند.
He is not the marrying kind.
او اهل ازدواج نیست.
Which priest is going to marry them?
کدام کشیش آنها را زن و شوهر خواهد کرد؟
These two wines marry well.
این دو شراب به هم میخورند (آمیزهی خوبی را تشکیل میدهند).
They got married two weeks ago.
آنها دو هفته پیش ازدواج کردند.
He married into a rich family.
او با خانوادهی پولداری وصلت کرد.
She married off both of her daughters.
او هر دو دختر خود را شوهر داد.
(قدیمی - ندا به نشان شگفتی یا خشم و غیره) هیهات!، خدایا!، دریغا!
(از طریق ازدواج) پیوستن به
شوهر دادن، زن دادن
با هم جور کردن، با هم جفت کردن
ازدواج کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «marry» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/marry