آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Marry

    ˈmæri ˈmæri

    گذشته‌ی ساده:

    married

    شکل سوم:

    married

    سوم‌شخص مفرد:

    marries

    وجه وصفی حال:

    marrying

    معنی marry | جمله با marry

    verb - transitive B1

    عروسی کردن (با)، ازدواج کردن، شوهر دادن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    I love her (him) and I am going to marry her (him).

    او را دوست دارم و با او ازدواج خواهم کرد.

    All his children are married.

    همه‌ی فرزندان او ازدواج کرده‌اند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Will you marry me?

    زن من (شوهر من) می‌شوی؟

    She wants to marry a rich man.

    او می‌خواهد با مرد پول‌داری ازدواج کند.

    He is not the marrying kind.

    او اهل ازدواج نیست.

    Which priest is going to marry them?

    کدام کشیش آن‌ها را زن و شوهر خواهد کرد؟

    These two wines marry well.

    این دو شراب به هم می‌خورند (آمیزه‌ی خوبی را تشکیل می‌دهند).

    They got married two weeks ago.

    آن‌ها دو هفته پیش ازدواج کردند.

    He married into a rich family.

    او با خانواده‌ی پول‌داری وصلت کرد.

    She married off both of her daughters.

    او هر دو دختر خود را شوهر داد.

    verb - intransitive

    پیوند دادن، درآمیختن، هم بسته کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    interjection

    (قدیمی - ندا به نشان شگفتی یا خشم و غیره) هیهات!، خدایا!، دریغا!

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد marry

    1. verb become husband and wife in legal ceremony
      Synonyms:
      wed tie the knot get married espouse get hitched become one join unite couple mate link combine merge ally associate relate contract pledge promise bond conjugate tie yoke one settle down take vows drop anchor land catch walk down aisle lead to altar knit plight one’s troth
      Antonyms:
      divorce

    Phrasal verbs

    marry into

    (از طریق ازدواج) پیوستن به

    marry off

    شوهر دادن، زن دادن

    marry up

    با هم جور کردن، با هم جفت کردن

    Collocations

    get married

    ازدواج کردن

    لغات هم‌خانواده marry

    • noun
      marriage, remarriage
    • adjective
      married, marriageable
    • verb - transitive
      marry, remarry

    سوال‌های رایج marry

    گذشته‌ی ساده marry چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده marry در زبان انگلیسی married است.

    شکل سوم marry چی میشه؟

    شکل سوم marry در زبان انگلیسی married است.

    وجه وصفی حال marry چی میشه؟

    وجه وصفی حال marry در زبان انگلیسی marrying است.

    سوم‌شخص مفرد marry چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد marry در زبان انگلیسی marries است.

    ارجاع به لغت marry

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «marry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/marry

    لغات نزدیک marry

    • - marrowfat
    • - marrowless
    • - marry
    • - marry into
    • - marry off
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.