شکل نوشتاری دیگر این لغت در حالت صفت (adjective): knitted
بافتن (لباس و غیره)، بافتنی بافتن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
My sister Pari is knitting gloves for me.
خواهرم پری دارد برایم دستکش میبافد.
She loves to knit in her free time.
او عاشق این است که در اوقات فراغت بافتنی ببافد.
به هم پیوند دادن، به هم پیوند خوردن، در هم بافتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
We are knitted together by common interests.
علایق مشترک ما را پیوند میدهد.
The director skillfully knit together different scenes to create a cohesive film.
کارگردان بهطرز ماهرانهای صحنههای مختلف را به هم پیوند داد تا فیلمی منسجم خلق کند.
به هم جوش خوردن، به هم جوش دادن (استخوان و غیره)
The broken bone will probably knit in a few weeks.
استخوان شکسته احتمالاً تا چند هفتهی دیگر جوش خواهد خورد.
The doctor used a metal plate and screws to knit the fractured bones.
پزشک از یک صفحهی فلزی و پیچ برای به هم جوش دادن استخوانهای شکسته استفاده کرد.
بافتنی
The knit hat kept her head warm on the cold winter day.
کلاه بافتنی در روز سرد زمستان سر او را گرم نگه میداشت.
The store had a variety of colorful knitted scarves for sale.
در این فروشگاه انواع شالهای بافتنی رنگارنگ برای فروش موجود بود.
I love the texture of this knit.
عاشق بافت این بافتنی هستم.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «knit» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/knit