امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Interlace

ˌɪntərˈleɪs ˌɪntəˈleɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive adverb
به‌هم پیچیدن، در هم آمیختن، در هم بافتن، مشبک کردن، از هم گذراندن، تقاطع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interlace

  1. verb To weave
    Synonyms: intertwine, braid, entwine, twine, weave, alternate, lock, interweave, entangle, knit, mix, enlace, interlock, lace
  2. verb To mingle
    Synonyms: blend, combine, connect

ارجاع به لغت interlace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interlace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interlace

لغات نزدیک interlace

پیشنهاد بهبود معانی