Interlace

ˌɪntərˈleɪs ˌɪntəˈleɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

verb - transitive adverb
به‌هم پیچیدن، در هم آمیختن، در هم بافتن، مشبک کردن، از هم گذراندن، تقاطع کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interlace

  1. verb to weave
    Synonyms:
    weave interweave intertwine twine braid knit mix entwine entangle lace interlock alternate lock enlace
  1. verb to mingle
    Synonyms:
    combine blend connect

ارجاع به لغت interlace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interlace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interlace

لغات نزدیک interlace

پیشنهاد بهبود معانی