امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Interlaced

American: ˌɪnt̬ərˈleɪs British: ˌɪntəˈleɪst
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

adverb
به‌هم پیچیده، درهم‌بافته، مشبک، پرگار جای پرگار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interlaced

  1. verb To mingle
    Synonyms: connected, combined, blended
  2. verb Hold in a locking position
    Synonyms: woven, twined, braided, laced, entangled, locked, entwined, intertwined, mixed, knitted, interwoven, alternated
  3. Having a pattern of fretwork or latticework
    Synonyms: braided, entwined, fretted, intertwined, interwoven, latticed, web-footed, plaited, plexiform, latticelike, webby

ارجاع به لغت interlaced

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interlaced» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interlaced

لغات نزدیک interlaced

پیشنهاد بهبود معانی