فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Connected

kəˈnektɪd kəˈnektɪd

سوم‌شخص مفرد:

connects

وجه وصفی حال:

connecting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2

بسته، متصل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The two wires were connected.

دو سیم به‌هم وصل بودند.

He presented a connected view of the problem.

نظریه‌ی هماهنگ و مستدلی درباره‌ی آن مسئله ارائه داد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He is connected with the Shaybani's.

او با شیبانی‌ها نسبت دارد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد connected

  1. adjective related, affiliated
    Synonyms:
    related associated linked joined combined united affiliated applicable pertinent akin allied coherent coupled banded together consecutive in on with bracketed undivided
    Antonyms:
    unrelated unconnected unaffiliated disconnected disjoined uncombined

Collocations

well-connected

پارتی دار، دارای دوست و آشنای زیاد

لغات هم‌خانواده connected

  • adjective
    connected

ارجاع به لغت connected

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «connected» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/connected

لغات نزدیک connected

پیشنهاد بهبود معانی