سومشخص مفرد:
disconnectsوجه وصفی حال:
disconnectingجدا، سوا، بریده، منفصل، بیربط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A disconnected telephone.
تلفن قطعشده.
the disconnected writings of an insane man
نوشتههای دریوری مردی دیوانه
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «disconnected» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/disconnected