صفت تفضیلی:
looserصفت عالی:
loosestشل، سست، لق
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
his loose knees
زانوهای سست او
He has a loose tongue.
دهان او لق است.
He is a loose thinker.
او سطحی فکر میکند.
loose talk
حرف مفت
a loose analogy
قیاس سرسری
a loose translation
ترجمهی آزاد
a loose life
زندگی آمیخته با هرزگی
loose soil
خاک شل (یا نرم)
He plays loosely and self-assured.
او با خونسردی و اعتمادبهنفس بازی میکند.
The police arrested him and loosed him with a warning.
پلیس او را گرفت و با اخطار آزادش کرد.
loose sheets
صفحات جدا (بههم الصاق نشده)
loose hair
موی افتاده (ریخته)
Bonds of friendship had been loosed.
رشتههای الفت سستشده بودند.
His limbs had been loosed by old age.
پیری دست و پای او را سست کرده بود.
to loose an arrow into the air
پیکانی را بهسوی آسمان رها کردن
This will loose the bowels.
این مزاج را روانی شکم میدهد.
a loose belt
کمربند شل (که سفت بسته نشده)
a loose ball
(فوتبال و ...) توپ رها، توپ بیصاحب
a loose tooth
دندان لق
a loose brick in a wall
آجر لق در دیوار
The table's leg has become loose.
پایهی میز لق شدهاست.
His shoelace was too loose and his shoe fell off.
بند کفش او خیلی شل بود و کفش از پایش درآمد.
The rope is loose, pull it some more.
طناب شل است، آن را بیشتر بکش.
Loose ribbons were fluttering in the wind.
روبانهای آویخته در باد تکان میخوردند.
The wind kept slamming the loose shutters.
باد مرتباً کرکرههای (پنجرهی) باز را بههم میزد.
Loose skin was hanging from the old man's chin.
پوست شل از چانهی پیر مرد آویزان بود.
cloth of loose texture
پارچهی شلبافت
loose sugar
شکر بستهبندینشده(فله)
Do you want loose pistachios or packaged pistachios?
پستهی بستهبندیشده میخواهید یا بستهبندیشده؟
loose cash
پول در دسترس، پول جیب
loose funds
وجوه تخصیصنیافته
loose hours
ساعات فراغت
گشاد، ول، آزاد، فراخ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
loose clothing
جامهی شل و ول (گل و گشاد)
a loose convict
تبهکار ول (در شهر)
These pants are too loose for me.
این شلوار برایم خیلی گشاد است.
بیپایه، بیقاعده
بیربط، لوس و ننر
هرزه، بیبندوبار، شهوتران، ولنگار
a loose woman
زن خراب
(رنگ) ناپایدار، غیر ثابت، بی لگام، لجام گسیخته، سرسری، سطحی
a loose color
رنگی که زود میپرد
(ترجمه و رونویسی و غیره) آزاد، نادقیق، با بی دقتی
(مزاج) اسهالی
loose bowels
مزاج (رودههای) اسهالی
loose stool
مدفوع شل
شل و سست شدن
منتفی کردن
رهاکردن، درکردن (گلوله و غیره)
a lion loose in streets
شیری رها شده در خیابانها
They loosed a rain of bullets on us.
بارانی از گلوله به سوی ما شلیک کردند.
a horse loose of its tether
اسبی که از افسار خود رها شده
برطرف کردن، حل کردن، پرداختن
از قید مسئولیت آزاد ساختن، سبکبار کردن، نرم و آزاد شدن
After two days,he was let loose.
پس از دو روز آزاد شد.
(با زور) آزاد یا رها شدن، از قید راحت شدن، ول شدن
از بند یا قید رها کردن یا شدن، آزاد کردن یا شدن
1- رها کردن، آزاد کردن 2- بیرون دادن، در کردن، ول دادن، ول کردن
زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد
(عامیانه) 1- آزاد، غیرمحبوس، ول 2- مشغول عیش و عشرت
آزاد کردن (از اسارت یا تله یا گرفتاری و غیره)، رهایی بخشیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «loose» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/loose