فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Unhinged

ʌnˈhɪndʒd ʌnˈhɪndʒd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

نامتعادل، افسارگسیخته، دچار اختلال روانی، (عامیانه) خل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The stress of this job has unhinged many workers.

استرس این شغل، بسیاری از کارگران را دچار اختلال روانی کرده است..

The others know that you are unhinged.

بقیه می‌دانند که تو خل هستی.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unhinged

  1. adjective demented
    Synonyms:
    crazy mad insane maniac deranged crazed lunatic mental disturbed unbalanced bananas bonkers batty loopy berserk manic confused touched out of one’s mind out to lunch
    Antonyms:
    sane stable

ارجاع به لغت unhinged

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unhinged» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unhinged

لغات نزدیک unhinged

پیشنهاد بهبود معانی