گذشتهی ساده:
stabledشکل سوم:
stabledوجه وصفی حال:
stablingشکل جمع:
stablesصفت تفضیلی:
stablerصفت عالی:
stablestمحکم، مستحکم (از نظر فیزیکی)، ثابت (کار و غیره)، پایدار (وضعیت و غیره)
a bridge that is built on stable foundations
پلی که بر پایهی محکم بنا شده است
His dream has always been to find a stable job.
رؤیای او همیشه یافتن شغل ثابت بوده است.
سالم (شخص) (از نظر ذهنی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
My husband seems more stable these days.
شوهرم این روزها سالمتر به نظر میرسد.
A stable individual can handle stress.
شخص سالم میتواند استرس را کنترل کند.
شیمی پایدار
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی شیمی
The stable compound remained unaltered throughout the experiment.
این ترکیب پایدار در طول آزمایش بدون تغییر باقی ماند.
The chemist synthesized a stable molecule.
شیمیدان مولکول پایدار را سنتز کرد.
اصطبل، ستورگاه
The stable was clean.
اصطبل تمیز بود.
The stable had room for ten horses.
اصطبل برای ده اسب جا داشت.
The stable was located next to the pasture.
ستورگاه در کنار چراگاه قرار داشت.
اسبهای اصطبل
Owners spared no expense in training their stable.
مالکان از هیچ هزینهای برای آموزش اسبهای اصطبل خود دریغ نمیکردند.
The stable lined up at the starting gate.
اسبهای اصطبل در دریچهی شروع صفآرایی کرد.
مجازی گروه، دسته (از افرادی که فعالیت مشابهی را انجام میدهند)
The stable of actors in this production is incredibly talented.
گروه بازیگران این اثر فوقالعاده بااستعداد هستند.
The circus trainer gathered his stable of talented acrobats for a performance.
مربی سیرک دستهی آکروباتهای بااستعداد خود را برای اجرا جمع کرد.
در اصطبل نگه داشتن، در اصطبل گذاشتن
I stable my horse every night.
اسبم را هر شب در اصطبل نگه میدارم.
Can you help me stable the new horse?
آیا میتوانید به من کمک کنید اسب جدید را در اصطبل بگذارم؟
اقتصاد سیاست باثبات (کشور و اقتصاد و غیره)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی اقتصاد
Businesses thrive in a stable economy.
کسبوکارها در اقتصاد باثبات رونق میگیرند.
The citizens of a stable country enjoy peace and security.
شهروندان کشور باثبات از آرامش و امنیت برخوردارند.
اقتصاد باثبات (برای اشاره به قیمت و نرخ که تغییر زیادی نداشته باشند)
The real estate market experienced stable prices for the past year.
بازار املاک و مستغلات در سال گذشته قیمتهای باثبات را تجربه کرد.
Homebuyers are looking for mortgages with stable rates.
خریداران مسکن به دنبال وام مسکن با نرخ باثبات هستند.
در اصطبل بودن (اسب و غیره)، ساکن شدن (در جایی شبیه اصطبل)
The horses stabled during the storm.
اسبها در طول طوفان در اصطبل بودند.
After a long journey, the weary travelers stabled in an inn for the night.
پس از سفر طولانی، مسافران خسته در مسافرخانه ساکن شدند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stable» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stable