امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Stable

ˈsteɪbl ˈsteɪbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    stabled
  • شکل سوم:

    stabled
  • وجه وصفی حال:

    stabling
  • شکل جمع:

    stables
  • صفت تفضیلی:

    stabler
  • صفت عالی:

    stablest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
محکم، مستحکم (از نظر فیزیکی)، ثابت (کار و غیره)، پایدار (وضعیت و غیره)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a bridge that is built on stable foundations
- پلی که بر پایه‌ی محکم بنا شده است
- His dream has always been to find a stable job.
- رؤیای او همیشه یافتن شغل ثابت بوده است.
adjective C1
سالم (شخص) (از نظر ذهنی)
- My husband seems more stable these days.
- شوهرم این روزها سالم‌تر به نظر می‌رسد.
- A stable individual can handle stress.
- شخص سالم می‌تواند استرس را کنترل کند.
adjective
شیمی پایدار link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی شیمی

مشاهده
- The stable compound remained unaltered throughout the experiment.
- این ترکیب پایدار در طول آزمایش بدون تغییر باقی ماند.
- The chemist synthesized a stable molecule.
- شیمی‌دان مولکول پایدار را سنتز کرد.
noun countable C1
اصطبل، ستورگاه
- The stable was clean.
- اصطبل تمیز بود.
- The stable had room for ten horses.
- اصطبل برای ده اسب جا داشت.
- The stable was located next to the pasture.
- ستورگاه در کنار چراگاه قرار داشت.
noun
اسب‌های اصطبل
- Owners spared no expense in training their stable.
- مالکان از هیچ هزینه‌ای برای آموزش اسب‌های اصطبل خود دریغ نمی‌کردند.
- The stable lined up at the starting gate.
- اسب‌های اصطبل در دریچه‌ی شروع صف‌آرایی کرد.
noun countable
مجازی گروه، دسته (از افرادی که فعالیت مشابهی را انجام می‌دهند)
- The stable of actors in this production is incredibly talented.
- گروه بازیگران این اثر فوق‌العاده بااستعداد هستند.
- The circus trainer gathered his stable of talented acrobats for a performance.
- مربی سیرک دسته‌ی آکروبات‌های بااستعداد خود را برای اجرا جمع کرد.
verb - transitive
در اصطبل نگه داشتن، در اصطبل گذاشتن
- I stable my horse every night.
- اسبم را هر شب در اصطبل نگه می‌دارم.
- Can you help me stable the new horse?
- آیا می‌توانید به من کمک کنید اسب جدید را در اصطبل بگذارم؟
adjective
اقتصاد سیاست باثبات (کشور و اقتصاد و غیره) link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده
- Businesses thrive in a stable economy.
- کسب‌وکارها در اقتصاد باثبات رونق می‌گیرند.
- The citizens of a stable country enjoy peace and security.
- شهروندان کشور باثبات از آرامش و امنیت برخوردارند.
adjective
اقتصاد باثبات (برای اشاره به قیمت و نرخ که تغییر زیادی نداشته باشند)
- The real estate market experienced stable prices for the past year.
- بازار املاک و مستغلات در سال گذشته قیمت‌های باثبات را تجربه کرد.
- Homebuyers are looking for mortgages with stable rates.
- خریداران مسکن به دنبال وام مسکن با نرخ باثبات هستند.
verb - intransitive
در اصطبل بودن (اسب و غیره)، ساکن شدن (در جایی شبیه اصطبل)
- The horses stabled during the storm.
- اسب‌ها در طول طوفان در اصطبل بودند.
- After a long journey, the weary travelers stabled in an inn for the night.
- پس از سفر طولانی، مسافران خسته در مسافرخانه ساکن شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد stable

  1. adjective constant, fixed; resistant
    Synonyms:
    abiding anchored balanced brick-wall calm deep-rooted durable enduring equable established even fast firm immutable invariable lasting nailed perdurable permanent poised reliable resolute safe secure set set in stone solid solid as a rock sound stabile stalwart stationary staunch staying put steadfast steady stout strong sturdy substantial sure together tough unalterable unchangeable unfluctuating uniform unvarying unwavering well-built well-founded
    Antonyms:
    inconstant shaky unfixed unstable wobbly

ارجاع به لغت stable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «stable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/stable

لغات نزدیک stable

پیشنهاد بهبود معانی