با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Deep-rooted

diːpˈruːtɪd diːpˈruːtɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ریشه کرده، دیرینه، عمیق
- a deep-rooted plant
- گیاه ژرف ریشه
- deep-rooted hostilities
- دشمنی‌‌های ریشه‌دار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد deep-rooted

  1. adjective Firmly established by long standing
    Synonyms: deep-seated, ingrained, inveterate, confirmed, entrenched, endemic, hard-shell, ineradicable, irradicable, implanted, set, settled, planted

ارجاع به لغت deep-rooted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «deep-rooted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/deep-rooted

لغات نزدیک deep-rooted

پیشنهاد بهبود معانی