با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Established

ɪˈstæblɪʃt ɪˈstæblɪʃt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more established
  • صفت عالی:

    most established

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تثبیت‌شده، پذیرفته‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Following the established rules is crucial for a fair competition.
- پیروی از قوانین تثبیت‌شده برای رقابت منصفانه بسیار مهم است.
- The organization decided to break away from its established traditions.
- این سازمان تصمیم گرفت از سنت‌های پذیرفته‌شده‌اش فاصله بگیرد.
adjective
شناخته‌شده، مشهور
- The established professor is highly respected.
- استاد شناخته‌شده بسیار مورد احترام است.
- Our company hired an established architect to design our new office building.
- شرکت ما معمار مشهوری را برای طراحی ساختمان اداری جدید ما استخدام کرد.
adjective
ریشه‌دوانده
- The established plant in the garden is blooming beautifully.
- گیاه ریشه‌دوانده در باغ به‌زیبایی شکوفا می‌شود.
- The established plant requires regular watering and proper sunlight to thrive.
- گیاه ریشه‌دوانده برای رشد به آبیاری منظم و نور خورشید مناسب نیاز دارد.
adjective
رسمی (کلیسا و مذهب)
- The established church in the country is the Anglican Church.
- کلیسای رسمی در این کشور، کلیسای انگلیکن است.
- The established church held a prominent place in the community.
- کلیسای رسمی جایگاه برجسته‌ای در جامعه داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد established

  1. adjective in a firm position
    Synonyms: secure, fixed, stable, set, entrenched, settled, well-established, rooted, vested, deep-rooted, ingrained, unshakable, permanent, traditional
  2. adjective set up to endure
    Synonyms: endowed, founded, organized, instituted, set up, realized, originated, chartered, incorporated, settled, inaugurated, codified, systematized, ratified, equipped, conceived, produced, begun, initiated, completed, finished
    Antonyms: temporary, unsound, insolvent
  3. adjective conclusively proved
    Synonyms: verified, approved, guaranteed, endorsed, demonstrated, determined, confirmed, substantiated, accepted, assured, concluded, closed, authenticated, corroborated, found out, achieved, upheld, certain, ascertained, valid, validated, identified, proved, undeniable, sure, objectified
    Antonyms: false, invalidated, untrue

لغات هم‌خانواده established

ارجاع به لغت established

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «established» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/established

لغات نزدیک established

پیشنهاد بهبود معانی