Proved

    American: ˈpruːvd British: pruːvd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      proved

    • شکل سوم:

      proven

    • سوم‌شخص مفرد:

      proves

    • وجه وصفی حال:

      proving

    معنی‌ها

    verb - intransitive adverb B2
    زمان گذشته ساده فعل Prove

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
    verb - intransitive adverb
    قسمت سوم فعل Prove
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد proved

    1. verb put to the test, as for its quality, or give experimental use to
      Synonyms:
      tested tried examined checked assayed essayed
      Antonyms:
      disproved refuted discredited theorized hypothesized
    1. verb to participate in or partake of personally
      Synonyms:
      experienced felt seen known met suffered tasted
    1. adjective established beyond doubt
      Synonyms:
      proven established demonstrated confirmed
      Antonyms:
      unproved
    1. verb increase in volume
      Synonyms:
      rose risen
    1. verb provide evidence for
      Synonyms:
      demonstrated showed confirmed established indicated verified validated attested substantiated corroborated evidenced justified argued affirmed declared endorsed backed certified ascertained explained warranted sustained convinced determined fixed settled upheld tested witnessed manifested betokened
      Antonyms:
      disproved disqualified
    1. verb cause to puff up with a leaven
      Synonyms:
      raised leavened

    ارجاع به لغت proved

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «proved» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/proved

    لغات نزدیک proved

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه