دائم، پایدار، مداوم، مستمر
The team achieved sustained success over several seasons.
این تیم در چندین فصل به موفقیتهای مداوم دست یافت.
Her sustained focus on the project led to impressive results.
تمرکز دائم او روی این پروژه منجر به نتایج چشمگیر شد.
مشخص، معین، مصمم
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His sustained commitment to learning new skills is admirable.
قول مصمم او به یادگیری مهارتهای جدید قابل تحسین است.
They achieved sustained growth in their business over the past year.
آنها در سال گذشته به رشد مشخصی در تجارت خود دست یافتند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «sustained» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/sustained