سومشخص مفرد:
fixesوجه وصفی حال:
fixingثابت، ماندنی، مقطوع
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
The plane's wings are fixed.
بالهای هواپیما ثابت است.
fixed prices
قیمتهای مقطوع
محکم، بی حرکت، برجا، استوار، راسخ
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
fixed purpose
ارادهی استوار
a fixed satellite
ماهوارهی زمین ایستا
وسواس گونه، وسواسی، وسواس زده
a fixed idea
فکر وسواسگونه
(عامیانه) فراهم
She is comfortably fixed for life.
زندگی او در کمال رفاه تا آخر عمر فراهم است.
(خودمانی - مسابقه و انتخابات و غیره) تقلبی، نادرستانه (آنچه از قبل نتیجهاش را تعیین کردهاند)
a fixed contest
مسابقهی تقلبآمیز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fixed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fixed