جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Rooted

American: ˈruːtəd British: ˈruːtɪd

معنی

ریشه‌دار، ریشه کرده، جای گیر شده، عمیق

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد rooted

verb to express approval, especially by clapping

Synonyms:

applauded clapped cheered

adjective in a firm position

Synonyms:

fixed in based on implanted

verb to destroy all traces of.

Synonyms:

killed removed cleared erased obliterated annihilated destroyed extinguished eradicated exterminated uprooted liquidated extirpated

verb become settled or established and stable in one's residence or life style

Synonyms:

established settled founded based grounded fastened supported built centered encouraged entrenched rested predicated planted underpinned stemmed risen reasoned cheered applauded clapped searched rummaged grubbed eradicated extirpated exterminated

verb dig with the snout

Synonyms:

embedded entrenched fixed fastened ingrained lodged in fixed routed

Antonyms:

covered planted

adjective absolutely still

Synonyms:

frozen stock-still

ارجاع به لغت rooted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «rooted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/rooted

لغات نزدیک rooted

- root up
- rootage
- rooted
- rootin'-tootin
- rootless

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!